Zahra Sadat·۱ سال پیشپروانهها بال میزننددستش را روی شکمش گذاشت. دیگر درد نداشت. پروانهها آرام گرفته بودند.
Ehsan·۱ سال پیشمجموعه «نمیدونم»سلام !تو این نوشته خیلی نمی خوام چیزی بگم. صرفا یه توضیح خواستم بدم برای مجموعه «نمیدونم» که اصن محتواش چیه، که حداقل اگه میخوای وقتتو تلف…
فضانورد اقیانوسدرنامـهای به تو که نمیخوانی·۱ سال پیشبرای کرم کالبد من.برای تویی که امید روزهای بی رمق منی .
Zahra Sadat·۲ سال پیشتولد ققنوساواخر سال 91 و شش ماه بعد از دفاعیه پایاننامهام بود. استاد خوش فکری داشتیم که همان ایام هر بار من را میدید، پیشنهاد ادامه تحصیل در خارج…
Zahra Sadat·۲ سال پیشبیا و تمامش کن!اصلا نمیخواستم با این سبک و سیاق برایت بنویسم.تمام این روزها را صبر کردم تا کمی آرامش به زندگی برگردد و بعد قلم به دست بگیرم و از روی صلاب…
Zahra Sadat·۲ سال پیشتو بُردی!کاش لااقل مزاری داشتی تا میآمدم بالای سرت. اینها را همان جا برایت میگفتم و بعدش برای همیشه میرفتم که میرفتم. همان جا بهت میگفتم: «قبول…