خب سلام خوبید؟
من گفته بودم خواهرم عاشق شده تو پست پراکنده نویسی یک ام...(تو پرانتز بگم که این هم مثل پراکنده نویسی قسمت دو و سه و اینا داره)
خب دیروز یه اطلاعات کلی از این اسی(عصی)بدست آوردم
لی لی رو که تو یکی از پست هام باهاش آشنا شدین نه؟
دیروز با خواهرم یه سر رفتیم خونه ی اون اولین بار بود لی لی رو می‌دیدم سلام علیک کردیم بعد من رفتم تو اتاق با لی لی حرف بزنم
+لی لی یه چیزی بگم به الناز نمی گی؟
_هی...بستگی داره چی باشه
+عه.. لی لی فقط دوست الناز نیستی که از الان به بعد دوست منم هستی و این به صلاح النازه که نگی
_شوخی کردم😁😁😁بگو
+ببین لی لی الناز عاشق شده...البته اون طور که من فکر میکنم...
_از عشق بدم میاد...البته برای خودم ادامه بده
+با یه سری از دوستاش سوار ماشین بودن پارک کردن رفتن پرند مال برگشتن دیدن ماشین روشن نمی شه سه تا پسر اونا رو دیدن یکی شون که رشتش مربوط به ماشین بود یه چیزایی بلد بود ماشینو راه انداخت...بعد الناز گفت ممکنه ماشین مون خراب بشه شماره تو بده اگه خراب شو زنگ بزنم بیا اسمش اسی بود کنکوری ۴۰۴ هم بود..حالا شماره شو بهت بدم میتونی با الناز جورش بدی؟
_عصی؟ عصی صافکار؟ اون تو مدرسه پسر داییمه که....با دوست دخترش هم تازه به هم زده روحیش داغونه.. به داداشم میگم بیارتش یبار خونمون فقط الناز هم باید خونمون باشه بعد تو هم انگار که نمیدونی یهو دوتایی از دیدن هم تعجب کنن مثه فیلما...
+وای پس دوست شما آقا اسماعیل قراره بشه داماده آیندمون عجب
_اسماعیل چیه؟؟؟؟اشتباه فهمیدی عصمته عصی صداش میکنن
+واقعا؟پسر خوبیه؟؟ داماد خوبی میشه؟
_آره رشته صافکاری ماشینه فقط کنکوریه درس زیاد میخونه با الناز زیاد نمیتونه وقت بگذرونه
+اتفاقا من شنیدم داوطلبای کنکور فقط نباید درس بخونن استراحت و تفریح هم بد نیست
_آره بهش فکر کنی می بینی درسته اما خب تو هفته یه روز درس نمی خونه...بگذریم فردا النازو بیار خونمون منم به ساسان میگم عصی رو بیاره من و تو مثلا نمی دونیم عصی میخواد بیاد اینجا خب؟
+باشه پس من فردا میارمش اینجا
_خب حالا بریم الناز تنها نمونه...
خب دیگه یعنی امروز ساعت ۵ قراره که خونه ی لی لی باشیم... فردا قسمت دوم شو می نویسم
