ویرگول
ورودثبت نام
الن :)
الن :)می نویسم ..
الن :)
الن :)
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

زمان

ساعت هفت و بیست و یک دیقه ی شب . شاید هم چهار و نیمه صبح . ماجرا همین بود ‌. زمان .
زمان عجیب ترین و تلخ ترین کلمه ی این جهان بود . زمان بگذره فراموش میکنی ، زمان بگذره میپذیری ، زمان بگذره آروم میشی ‌..
اما همش ی دروغ بود . دروغی که آدما بهم دیگه میگفتن ، اونم وقتایی که دیگه نمیدونستن چطوری همدیگرو آروم کنن ، انگار توی نطفشون بود که وقتی دیگه هیچی برای تسکین دادن نداشتن باید ازین کلمه استفاده میکردن ..
زمان ، ی دروغ بزرگ بود ‌.
زمان برای من همیشه با بقیه فرق داشت ، وقتی تو کنارم بودی اندازه ی چشماتو دیدن می‌گذشت و موقه خدافظی می‌رسید، وقتی نرسیده بودی و نزدیک بودی کش میومد و دقیقه ها اندازه یک سال میشدن ، وقتی داشتی میرفتی ، وقتی داشتم غصه ی بعد خدافظیو میخوردم ، وقتی وایمیستادم و جای خالیت و میدیدم ‌. زمانم کش میومد و کلافم می‌کرد..
وقتایی که نبودی ، عقربه ها تنبل میشدن ‌. هرچی بهشون میگفتم زودتر بچرخید تا بیاد کنارم لجبازی میکردن و وایمیسادن:) ‌. وای از وقتی که نداشتمت ، زمان مرده بود ‌‌..
انگار که زمان زندگی من ، با بودن تو تنظیم شده بود .
کاش تو همیشه مال من بودی و کنارم بودی ، کاش زمان وقتایی که بودی وایمیستاد ‌، کاش هفتاد تا جون داشتم واسه کنارت زندگی کردن و هفتاد تا دل داشتم واسه عاشقت شدن .❤️‍🩹

زماندلتنگیعشق
۶
۳
الن :)
الن :)
می نویسم ..
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید