ویرگول
ورودثبت نام
الن :)
الن :)می نویسم ..
الن :)
الن :)
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

عشق

میگفت بازیچه ی دست یار بودن عشق است ، می‌گفت صدای عشق کلاویه های پیانوی پدربزرگ است که سالهای سال برای عشق جاودانش اهنگ مورد علاقه اش را مینوازد ، می‌گفت بی تجربگی به وقت اولین دیدار ، دست پاچگی هنگام دیدن چشم هایش ، گونه های سرخ و دست های لرزان ... می‌گفت آنجا عشق است ... می‌گفت آن زمان که همراه خنده هایش شدی و با غم درون چشمانش بغض کردی بازیچه ی عشق شدی ، می‌گفت وقتی دستانت درون موهای فرفری اش گم شد یا آن لحظه که کمرش را محکم تر فشردی ، آنجا عشق درونِ قلبت نفوذ کرده ‌‌‌...
میگفت تا به حال دلتنگ شدی ؟ بی هوا اشک هایت آمده ؟ اصلا میدانی صدای کسی را بشنوی که کنارت حضور ندارد چگونه است ؟ ...
لعنتی نمی‌دانست نویسنده کتابی که در دستش گرفته و با خواندن هر خطش به فکر فرو می‌رود و برایم حرف می‌زند ، روبرویش نشسته است:)



عشقپدربزرگپیانو
۵
۱۰
الن :)
الن :)
می نویسم ..
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید