المیرا نوین
المیرا نوین
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

ثانيه شمار نبايد صدا بده. البته بعضياشون صدا نميدن.

كاكائو تخته‌ايم از نايلونش در اومده، خرد شده و كنار دمپايیمه. هندزفريم زیر كاغذباطله‌هاى تا خرخره نوشته‌ شده جا مونده. احتمالا فردا پامو میذارم روش. لبه‌ى يه جوراب از كشو زده بيرون. اينا رو دارم يه چشمى مى‌بينم. اونيكى چشمم خيلى خستس. بستس. نه بارون مياد نه هيچ چيز باحال ديگه. صداى تيك تيك دوتا ساعتام افتاده تو سرم. اولين باره كه صداشونو اينقدر واضح می‌شنوم. چند دقيقه‌اى ميشه كه به چراغ كوچيك مهتابى بالا سرم خيره شدم و ميدونم اگه به هر جاى ديگه نگاه كنم، يه دایره‌ى سفيد اندازه‌ى چراغ مهتابى نميذاره درست ببينم. هر لحظه ممكنه كّله‌ی جورابم قطع بشه و بميره. دلم ميخواد يه فيلم خوب ببينم ولى موبايلم شارژ نداره و شارژر هم اينجا نيست. صداى ساعتا اعصابمو خرد كرده. عكس فارغ التحصيلى دبستانم كج شده و رفته رو عكس بغليش. خيلى منزجر كنندس اگه الان بيفته پايين. شايد جفتشون با هم بيفتن. چقدر بى كلاسه كه رو آينه عكس گذاشتم. چشم چپم ميخاره. مقاومت سخته، دارم مژه‌هاى ريملی‌ خشک‌شدم رو به همه‌ جاى چشمم مى‌مالم، خيلى محكم. حالا افتضاح شد، چسبيدن به هم. الان كه دور چشمم سياه شد، صداى ساعتام خيلى بدتر شدن؛ يه آهنگ يكنواخت مسخره كه دو تا ساعت ساختن و قطع هم نميشه. چه خوب شد كه شارژر اينجا نيست. هيچ فيلمى الان قشنگ نيست. اين آهنگ يكنواخت مسخره چرا قطع نميشه؟ چرا آخه؟

ساعتثانيه شمارشبهميشگىانزجار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید