المیرا نوین·۳ سال پیشزنگ انشاتوضیح:زنگ انشا بود. معلم از ما خواست تا از بین سه موضوع، یکی را انتخاب کنیم و یک انشای پُربار و زیبا بنویسیم. موضوع اول "دوست" بود، موضوع د…
المیرا نوین·۳ سال پیشعوض شدم و نفهمیدموقتی یاد خود اون موقعهام میفتم، چیزی فراتر از تعجب میاد سراغم. من خیلی حرف میزدم. منظورم نوشتنه! شاید بچهی خوشحالتری بودم. تا قبل از ا…
المیرا نوین·۳ سال پیشبرای مامان باباهامیخوام یه چیزی بگم. فقط اینجا امنه. آخه اونا اینجا نیستن؛ نمیشناسن اینجا رو!میخوام از هر کسی که پدر یا مادره یا فرزندخونده داره، یه خ…
المیرا نوین·۳ سال پیشمن دیگه یه کوهنوردمدیروز رفتم کوه. البته ”رفتم” درست نیست؛ اگه تنها میبودم، مطمئنا زود خسته میشدم و احتمالا فشارم میفتاد! اما وقتی چند نفر دیگه همراهی میکن…
المیرا نویندرفروشگاه کتاب الکترونیکی و صوتی طاقچه·۳ سال پیشمعرفی کتاب هیجانانگیز “سرچشمه”میخوام از سرچشمه بنویسم، کتابی که من رو به کتابخون شدن علاقهمند کرد. یادمه وقتی خریدمش، صفحات زیادش باعث شد فکر کنم وقتی موهام سفید شد ت…
المیرا نوین·۴ سال پیشبرای زندگی، جز زندگی چارهای نیست.زندگی اینطوریه. اتفاقاتی میفته که نمیتونی باورشون کنی. کسانی رو از دست میدی که حتی تو خیالت هم نبودشون غیر ممکنه! زندگی عجیبترینها رو…
المیرا نوین·۴ سال پیشنفس بکش، تا نفس بکشمیادمه بهم گفته بودی از این میترسی که یه روز خسته شی و برای همیشه بری. اون روز گفتی که یه موقعها کم میاری، رنگت میپره و بیحال میشی. یا…
المیرا نوین·۴ سال پیشاز یاد ها رفت اما از دل ها نهدوران عجیب و غریب زندگیم نیاز به ثبت شدن داره. یه کاغذ باحوصله میخوام تا خوب به حرفام گوش بده و خطوط زیادی رو در اختیارم بذاره. آخه بعضی ا…
المیرا نوین·۴ سال پیشتا شروع کلاس هنوز وقت دارمداریم از این خونه میریم. وقتی هنوز خیلی مونده بود که بخوایم کارای اسبابکشی رو شروع کنیم، اصرار داشتم که زودتر جعبه بگیریم و من بند و بساط…
المیرا نوین·۴ سال پیشبی حرفی، پر حرفیمیلی به قهوه ندارم اما همین الان اجاقو خاموش کردم و توی لیوان همیشگیم قهوه یونانی ریختم. همون قهوه ترکه اما جای آب شیر میریزیم. کنار دستمه…