ویرگول
ورودثبت نام
ارمیا
ارمیا
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

زندانی با نامی زیبا ، سرای سالمندان!

چند روز پیش یگی از اقواممان در سرای سالمندان به رحمت خدا رفت.

مرحوم آدم فقیری نبود ، سی سال از عمرش رو کار کرده بود و در کارش یک حرفه ای بود.

همسر داشت ، بازنشستگی داشت و صاحب خونه بود و حتی یک مغازه کوچیک داشت که سرش گرم بود و با مردم تعامل داشت.

چند وقت پیش اما ناگهان به دلیلی که خیلی مهم نیست خانواده اش اون رو به سرای سالمندان بردند.

سرای سالمندانی که حقیقتا با زندان تفاوت چندانی نداشت.

درب حیاط قفل بود ، به دلیل از خدا خواسته کرونا ، هر موقع میخواستی به دیدنش بری باید وقت میگرفتی و اگر میدادند در حد چند دقیقه بازدید ، هیچوقت اجازه ورود به اتاقش رو نمیدادند باز بخاطر کرونا!!!

خلاصه آنکه سرای سالمندان از منحوس ترین تولیدات جهان غرب است ، جایی که عملا به فرد میگویند کسی دیگر تو را نمیخواهد.

تو باید در اینجا بمانی تا بمیری...

آدمی که کل زندگی اش نوه و فامیلش بود ، ناگهان در متروکه ای منتظر مرگ میشود.آن هم در بدرفتاریها و کم محلی ها و نرسیدنهای پرسنل آنجا.

اغلب گرسنه و تشنه...

زندانیانی که جرمی ندارند...

قانون که کاری ازش برنمیاد ولی کاش وجدان و دین افراد بیدار میشد که اینکار را با پدر و مادرشان نکنند...


پ.ن

نوشته سرای سالمندان مکانی است که آرامش و آسایش و راحتی را برای سالمندان بوجود آورد ، آیا آرامشی بهتر از در کنار خانواده بودن ، مورد احترام عزیزان بودن ، استفاده کردن از تجربیات سراغ دارید.

همه چیز در دروغهایی زیبا پیچیده میشود و تحویل افکارمان میشود...

سرای سالمندانزندانمرگ
ای خواجه برو به هر چه داری || یاری بخر و به هیچ مفروش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید