بعد از انتشار نوشته قبلی ، علی رغم تاکیدی که در اون نوشته مبنی بر اینکه صمیمیت مورد نظر به این سادگیها قابل دسترسی نیست ، ولی بعضا اینجور به نظر رسید که من دارم میگم اینکار کاملا شدنیه در صورتی که منظور من دقیقا این بود که این کار قاعدتا باید انجام بشه.
بذارید مساله رو اینطور روشن کنم.
در حال حاضر شبکه های اجتماعی در زندگی اکثر آدمهای امروزی نقش بسیار پر رنگی دارند و یکی از مهمترین دلایل روانی این موضوع اینه که شبکه های اجتماعی بر پایه ایجاد بستری برای ارتباط بین آدمها ، بوجود آمده اند.
و این مدل ارتباطی جذابیت بسیار زیادی در بین اکثریت آدمها دارد و یکی از مهمترین دلایلش همون صمیمیته!
چرا؟
چون در شبکه های اجتماعی عریانی روانی خیلی سریع بوجود میاد ، آدمها بسادگی از درونی ترین موضوعات درونشون ، برای کسایی که کمترین شناخت رو ازشون دارن حرف میزنند و اغلب ترسی از گفتن این حرفها ندارند ، چرا که در تصور عمومی یک حاشیه امنی در شبکه های اجتماعی وجود داره و اون اینه که هر وقت فرد بخواد با دیلیت اکانت و سوزوندن سیمکارت و ... براحتی خودش رو از شر حرفهایی که زده رها میکنه!!!
این موقعیت و این امکان به هیچ عنوان در زندگی واقعی قابل اجرا نیست ، بذارید لطیفه ای در همین مورد رو همینجا بیان کنم:
از زبان زن:
فکر کن طرف رو تو تلگرام و پیامک و تلفن بلاک میکنی ، بعد کلید میندازه میاد تو خونه!!!
همین لطیفه ساده مشخص میکنه که صمیمتی که در شبکه های اجتماعی براحتی بوجود میاد در واقعیت به دلیل ترسها ، قضاوتها ، سرکوفت زدنها براحتی قابل بوجود آمدن نیست.
اما از متن بالا چیزی که مشخصه اینه که این صمیمیت "امکان" بوجود آمدن رو داره(مثالش همون شبکه های اجتماعی) و در امکان بوجود آمدن شکی نیست ولی در این که قابل اجرا باشه در زندگی واقعی به دلایل گفته شده ، واقعا جای تامل و بحث داره.
اما موضوع زمانی وارد تراژدی میشه که بعد از تاملی که روی متن قیلی داشتم و بعد از شنیدن حرفهای چند تن از دوستان اینجا و دنیای واقعی متاسفانه حقیقتی تلخ رو با تمام وجود درک کردم.
اول دو تا اظهار نظر از آشنایانم که واقعا منو اذیت کرد رو بگم:
خانم متاهلی که بهم میگفت ببین زنها دوست دارند خودشون رو گول بزنند که شوهرشون دوستشون داره!حتی اگه بدونند ، نداره!
و آقای متاهلی که گفت:(ببخشید که نقل قول کاملش رو میذارم)
ببین آدمیزاد موجود خیلی مزخرفیه ، به همه چیز عادت میکنه ، همه چیز ، زندگی شش ماه اولش خوبه ، ولی از یه جایی به بعد که به طرف عادت کردی ، حتی روابط از خواهر و برادری هم کمتر میشه ، و حتی رابطه جنسی هم به اکراه انجام میشه...
خب ، در واقع چیزی که بنده میگفتم این بود که ازونجایی که عریانی جسمیِ ما مساله ی خیلی مهمی برای همه آدمهاست ، حتی کسایی که نیمه عریان باشند ، پس قاعدتا ، ما به ازای روانی اون ، یعنی عریانی روانی هم باید در کنار این عریانی جسمی باشه ، که خوب این تئوری با اظهار نظر آدمهای با تجربه در عمل نزدیک به صفر میشه و متاسفانه برای شخص خودم پرده از یک راز درونی برداشته که بسیار ناراحت کننده بود.
امیدوارم این نوشته موضوع قبل رو بخوبی روشن کرده باشه.