سلام
در این نوشته چالشی رو مطرح کردیم:
دوستان گرامی ، نظرات ارزشمند خودشون رو گذاشتند که بد نیست نگاهی بهشون بیندازیم:
اول یه عالمه چیز میز می خورم
بعد میرم جاهای باحال ایرانو میبینم
بعد میرم توی خونه ی کعبه
بعد میرم موساد و سی ای ای ببینم قبلا چه خبر بوده
بعدشم میرم چندتا رمان رومخ که همیشه می خواستم بخونم ولی زورم میومد اون همه پول خرجشون کنمو می خونم
کربلا هم میرم
کاخ های قرون وسطیی اروپا هم میرم
بعدش میرم تو اهرام ثلالاثه تا گم بشم و همون جا بمیرم چون خودکشی گناه کبیرس
اگه هم اونجا نمردم میرم فتح هیمالیا دیگه قطعا یخ میزنم
#خودکشی شرعی
اوکی اون موقع هست که شرایط برای بقا میتونه سخت بشه ❄️
اگه رانندگی بلد نباشی ??
اگه غذا درست کردن بلد نباشی ?
اگه زندگی کردن بلد نباشی ?
ولی با تمام این موضوعات که میتونن دردسر ساز بشن میتونی خودت رو بسازی ?
زندگی در یک مزرعه سرسبز میتونه جوانه های امید برای زندگی رو در تو به وجود بیاره ...
یه فنجان قهوه و غروبی که این بار به معنی واقعی کلمه غروب تنهایی هست رو به تاریکی و روشنایی ماه برسونی
پ.ن: شیخ ما فاز گنگ برداشته از شما عذر میخوام
پ.ن ^2: اون موقع است که با هوش مصنوعی زندگی میکنی ?????
D.I.H
یاد قصه پادشاه شهری افتادم که مردم نداشت...
من همیشه میگم مهم نیست چه شرایطی داشته باشم...مهم اینه کی پیشم باشه پس این زندگی برام ارزشی نمیتونه داشته باشه...انسان موجودی اجتماعی هست..تو این شرایط از احساس خلا آدم ها میمیرند (:
وقتی کسی نیست، واسه چی جنگید؟
طلا؟ پول؟ زمین های قیمتی؟..
دریغ از ذره ای استرس، اضطراب، ناراحتی و ...(:
ولی تنهایی خیلی سخته ، آدم هرچقد منزوی باشه بازم نمیتونه تنهایی رو بیشتر از یک هفته رو تحمل کنه!
تا یمدت خوشمیگذره .. مثلا هرچیز خوشمزه ای تو سوپری دیدم میخورم?
ولی بعدش نه..
چه سکوتی دنیا را فرا میگرفت :))
شاید برای یه هفته خوش میگذشت ولی بعد نه.
این تنهاییِ عریان، استخوان شکنه، له میکنه آدم رو
سلام آقا ارمیای عزیز
چه چالش شگفت انگیزی?
تو این شرایط اگرچه نبودن خانواده، دوست، رقیب، دشمن و... زندگی رو از حال نرمالش خارج میکنه و ممکنه بقدر کافی لذت بخش نباشه اما به این فکر میکنم که من خدارو دارم پس تنها نیستم:)
سعی میکنم هر روز کتاب بخونم، فیلم ببینم، مراقبه کنم و برم بچرخم و سفر کنم و کل این کره خاکی رو کشف کنم و احتمالا گاهی برا اینکه احساس درجا زدن نکنم سعی کنم چیزهایی هم بسازم و چیزهایی هم بنویسم که اگر بعدها کسی اومد روی این کره خاکی بدونه که فاطمه ای هم وجود داشته
و شاید نوشته هامو به کتاب تبدیل کنم و اسمشو بذارم وقتی جز خدا هیچکس را نداشتم!
سلام حتی تصورش راهم دوست ندارم. نمیدونم شاید پناه ببرم به امام حسین وبرم توحرمش زندگی کنم. کنار ضریح بخوابم. بااون حرف بزنم. همونجا نماز بخونم. کتاب بخونم. گاهی هم برم سمت حرم عباس (ع) . فقط شاید اونجا دوام بیارم. وگرنه هواپیما وطلا وماشین و.... برای آدمی تنها بکار نمیاد.
ماآدمها ازاین دنیا فقط به یک دوست نیاز داریم. هرچی بهتر باشه وبهتر راهنماییت کنه وبهتر تورابفهمه وباعث دلگرمیت بشه، همون بهتره
چقدر ترسناک
اول توهم میزنم که حتما یه کسایی اینجان و دارن من رو میبینن?
فکر کنم چند تا قرص برنج برم از داروخونه بردارم و در آرامش و بدون درد خودکشی کنم?
چون واقعا انقدررر تنها نمیشه زندگی کرد..چند روز آدم دووم بیاره آخه؟ من که از ترس شبا خوابمم نمیبره? مثل مجسمه یه گوشه میشینم?
بارها بهش فکر کردم و به این نتیجه رسیدم هیچکدومشون به دردم نمیخوره وقتی تنهام
اما قبل از رسیدن به جواب این ویدئو رو هم تماشا کنید:
چون ویدئو پاک میشه چند روز دیگه متنش رو خلاصه مینویسم:
در سال 1937 هاروارد طولانی ترین تحقیق خودش رو پیرامون راز خوشبختی آغاز کرد ،آنها بیش از 700 نوجوان را مورد تحقیق قرار دادند با وضعیت مالی فقیر ،متوسط و ثروتمند
بر روی این افراد آزمایش های مختلف انجام دادند و از هر نظر برانداز کردند به مدت 70 سال آنها را زیر نظر داشتن و با دادن ویتامین ها و مکمل ها و گرفتن اسکن مغزی آنها رو بررسی کردند.
نوجوانها به طبقه های مختلف اجتماعی راه یافتند از جمله کارگر ، مدیر ، سناتور و حتی یک نفر رییس جمهور شد یعنی جان اف کندی!
و همه اینها برای این بود که راز خوشبختی را یکبار برای همیشه پیدا کنند و آن چیزی که پیدا کردند "ارتباط" بود!
و حالا همه شما این گنج و سرمایه را در اختیار دارید ، خوشبختی همان ارتباط داشتن است ، و خوشبختی همان عشق است.و هر چیزی که به روابط شما آسیب برساند برای خوشبختی شما مضر است.
خب پس تا حالا فهمیدیم که در حقیقت مهمترین سرمایه زندگی ما ارتباطمان با دیگران و همنوعانمان است ، یکبار دیگر برگردیم و نظرات دوستان را بخوانیم به نظرم ، کامنت آخر (که در پست در واقع اولیه) کل موضوع رو توضیح داد:
بارها بهش فکر کردم و به این نتیجه رسیدم هیچکدومشون به دردم نمیخوره وقتی تنهام.
بعضی دوستان نکات جالب و طنزی رو در این چالش مطرح کردند ولی موضوع اصلی ؛ یعنی تنها بودن در همه نظرات مشهود بود.
اما من میخوام یه چیز دیگه رو هم به این موضوع اضافه کنم ، اینکه به این فکر کنیم ، که چرا ما چیزهایی رو میخریم ، میپوشیم و یا حتی میخوریم که به اونها هیچ "نیازی" نداریم ، به این فکر کنیم که خیلی از وسایل و خرت و پرت هایی که دو رو برمون ریخته فقط برای اینه که خودمون رو در دل دیگران جا بدهیم و در واقع همون ارتباط رو بهترش کنیم.
یعنی ما از ابزاری برای بهبود روابطمان استفاده میکنیم که اون ابزار عاریه ای هستند و جزو روابط نیستند!
از طرفی آدمی بسیاری از جنگها و دشمنی ها رو هم دقیقا به خاطر وجود انسانهای دیگر براه می اندازد چرا که وجود دیگران رقابتی را برای بدست آوردن همین وسایل عاریه ای فراهم می سازد که انسان حاضر است به خاطر آن دست به قتل یا حذف فیزیکی دیگران بزند!
البته این جنگها و دشمنی ها که خود دقیقا مقابل آن اکسیر خوشبختی هستند ، مطمئنا فقط از میل خودخواهی و تمامیت خواهی انسان سرچشمه میگیرد.
از طرفی با توجه به این مطلب موضوع خانواده ، موضوع محوری وجود انسانی است ، چرا که خانواده به عنوان اولین و مهمترین و موثرترین و کوچکترین واحد اجتماع در واقع مرکز این راز خوشبختی یعنی ارتباط است.
و بعد اجتماع همسایگان ، دوستان و نهایتا همه انسانها این زنجیره مهم را تشکیل میدهند.
آدمی بدون وجود آدمهای دیگر توان زندگی نخواهد داشت(در طولانی مدت) و داشتن ارتباطات درست در سایه داشتن صبر ، تحمل ، ایثار و پذیرش افراد دیگر است.
پ.ن این مطلب به تنهایی همه چیز را در مورد خوشبختی نگفته میتونید این رو هم بخونید که مربوط میشه به نحوه برخورد با دیگر انسانها و داشتن رابطه های پایدار و سالم