از سخت ترین کارها ، آموزش دروغ به بچه های کوچک است.چرا که بچه ها بصورت ذاتی فقط حرف راست ، واقعی و حقیقی را می پذیرند و در مقابل حرف دروغ سریعا واکنش میدهند.
منظورم از بچه ها ، بچه های زیر 5 سال و بچه هایی که هنوز به مدرسه نرفته اند ، است.
اگر با کودکان سه جهار ساله برخورد داشته باشید دقیقا این موضوع رو میفهمید ، آدمهایی به شدت رک و راست هستند.
اگر گوشی تلفن را بردارند و قبلش پدر یا مادرشان گفته باشد که اگر با من کار داشت بگو من نیستم. او هم به راحتی به شخص آن طرف خط میگوید: پدرم میگوید بگویم که الان در خانه نیست!
و البته این برای ما که آلوده دروغ شده ایم خنده دار می آید.
نتیجتا اینکه ، دروغ را هر آدمی یاد میگیرد و در نهادش وجود ندارد ، و یکی از نشانه همین موضوع در بزرگسالانی که هنوز به دروغ گفتن عادت ندارند این است که وقتی دروغی میگویند یادشان میرود که دروغ گفته اند و در نتیجه میگویند دروغ گو کم حافظه است.
فرآیند یادگیری دروغ و نهادینه شدن آن در هر شخصی ، نیاز به عامل مهمی به نام خودفریبی دارد ، یعنی هر انسانی برای اینکه بتواند دروغ بگوید در وهله اول باید این دروغ را به نهاد خود راست جلوه بدهد و برای اینکه این دروغ در نهادش حقیقت باشد ، باید خود را فریب بدهد وگرنه سرشت و نهاد او این دروغ را نمیپذرید.
مثالی میزنم ، آدمی را فرض کنید که جنسی را به قیمت دو برابر به دیگری میفروشد ، در فرآیند اینکه در فروش این جنس ، دیگری را فریب می دهد به یک نحو دیگری هم باید خودش را فریب بدهد.مثلا این فرد به دیگری میگوید ، اگر میبینی این جنس نسبت به جاهای دیگر گران تراست ، چون این مارکش فرق دارد، جنسش اصل است ، گارانتی دارد و....
اما برای فریب خودش این خزعبلات بدرد نمیخورند ، چون خودش میداند که نه مارک و نه جنس و نه گارانتی ، هیچ کدام حقیقت ندارند ، پس برای فریب خودش داستانی دیگر سر هم میکند.
مثلا میگوید ، بابا تو این گرما پاشدی رفتی اینو از راه دور با ماشین خودت آوردی ، تو این ترافیک و شلوغی ،خوب این اگه خودشم میخواست بره اینو بخره باید کرایه این مسیر رو روش بکشی دیگه!
البته با این بهانه ها میداند که قیمت باز به دوبرابر نمیرسد و نهایتا به دو جمله توجیه را تکمیل میکند: اولا که اونی که بهش دو برابر دادی پول از پاروش بالا میره ، نشونشم ماشین شاسی بلندش ، در ثانی جنس خودمه هر قیمتی بخوام میتونم بفروشم ، شرعیشم همینو میگه!(مشکل شرعی رو هم با یه کلک شرعی حل میکنه)
البته این فرآیند مسلما در روزهای اول ذات هنوز آلوده نشده اش را راضی نمیکند ، اما در اثر درآمد و پولی که از قِبل این فریبکاری بدست می آورد ، و لذتی که از این پول می برد ، ذات خویش را مسکوت میکند و چند جمله ای دیگر به آن اضافه میکند که : با این اوضاع چاره چیه ، حالا هر وقت وضعم خوب شد رد مظالم میدم و جبران میکنم! ،همه همین کار رو میکنن ، چرا من نکنم و...
اما بسته به مدت زمان این فریب کاری فرد دچار کرختی در مقابل خودفریبی می شود و البته وقتی نتواند ذات خویش را راضی کند و وقتی گاه و بی گاه هشدارهای ذات خویش را دریافت کند ، به مخدری روی می آورد تا از دست ذاتش ساعاتی رها باشد.البته منظورم از مخدر صرفا مواد مخدر نیست ، مخدر هر چیزی است که انسان در اوج هشدارهای درونی اش به آنها پناه میبرد ، تا برای مدتی دوباره آن هشدارها را خاموش کند ، حال بسته به هر فردی این مخدرها متفاوت هستند ، یکی با دیدن یک فیلم یا گوش سپردن به موسیقی خود را از هشدارها رها میکند و یک نفر با خوردن پیاله ای می!
البته هستند دسته ای از آدمها که به دلیل شدت کارهایی که بر خلاف فطرت خویش انجام داده اند ، ذاتشان به کلی دهن خویش را بسته و اختیار را تمام و کمال به خودفریبی داده است ، چرا که دیگر فرد صدای ذاتش را نمی شنود و اگر هم بشنود برای درمان این صدا به روان پزشکان مراجعه میکند تا او را از دست این صدای مزاحمِ پیشرفت و موفقیت اش ،نجات بدهند.
مثلا پسری که با فریبکاری و دغل کاری چند ده دختر جوان و زیبا را با وعده های سر خرمن ازدواج و خوشبختی به کنار چشمه میبرد و وقتی خودش سیر شد ، او را تشنه در بیابان تنهایی و حسرت و اندوه و خسران رها میکند...
و البته برای فریب خودش شروع به توجیهات و داستان سرایی های زیادی می کند مانند این: خودش میخواست با من باشه ، اگه من لذت بردم اونم برد ، زندگی همینه دیگه ، منم کم براش نذاشتم ، خودش باید میدونست این دوره زمونه کسی ازدواج نمیکنه! و...
بازگشت به فطرت ، قبل از آلوده شدن به دروغ و فریب ، البته بسته به عمقِ دروغ گویی و مهارت یافتن در فریبکاری ، کارِ اصولا دشواری است.
چرا که مهمترین چیزی که در دروغگویی و فریب دادن در هر انسانی اتفاق می افتد این است که انسان نمیتواند دروغ بگوید ، قبل از آنکه دلیلی برای آن دروغ برای خودش دست و پا نکرده باشد ، و سختی کار همین جاست ، یعنی اگر مثلا فردی میتوانست دروغ بگوید بدون اینکه خودش را توجیه کند شاید کنار گذاشتن دروغ برایش ساده تر میبود چرا که فقط باید دروغ نمیگفت و راستش را میگفت ، اما حالا اول باید ذهن فریبکارش را بشناسد ، فریبهایی که در طول سالهای عمرش ابداع و اختراع کرده را بفهمد تا بتواند اول از همه راست و دروغ را بفهمد!!!
عجیبترین نکته این فرآیند دقیقا همین جاست ، یعنی آن چنان سیستم فریب و دروغ در فردی نهادینه میشود که دیگر راست و دروغ را هم تشخیص نمیدهد!!!
احتمالا به بنگاه دارهای قهار برخورد کرده باشید که به قول خودشان چند صد خانه و ملک و ماشین را در پاچه دیگران کرده اند! اما همین ها گاهی آن چنان در پاچه شان رفته که ماه ها خود را سرزنش میکنند که چرا منِ خر نفهمیدم طرف دروغ میگفت و فریب خوردم و ملک یا خانه را چند برابر قیمت خریدم!!!
یعنی این فرد سیستم تشخیص و سنسورهای راست یابی اش در اثر آلودگی دراز مدت چنان آلوده شده که حتی نمیتواند راست و دروغ را در هم صنفیِ خودش تشخیص بدهد!
اما برای رهایی از دروغ و در ادامه آن خودفریبی و دیگر فریبی ، یکی از راه کارهایی که به نظر بنده زود انسان را به تنظیمات کارخانه برمیگرداند اول این است که خودش را زیر نظر بگیرد و ببیند که اگر به دیگران توصیه ای میکند ، آیا خودش آنها را انجام میدهد؟ و اگر انجام نمیدهد ، هرگز از آن پس دیگران را به آن توصیه نکند.
دوم اینکه هر حرف و سخنی را که می زند ، حتی اگر صد در صد درونش مطمئن است (مخصوصا آنکه نظر و حرف خودش باشد) بداند که ممکن است اشتباه باشد و آمادگی این را در خود ایجاد کند که اگر حرفی مخالف حرفش باشد ولی میداند که راست است ، بدون چون و چرا بپذیرد و گرفتار خودفریبی هایی نظیر اینکه نه نباید کم بیاوری ، آبرویت میرود و ... نشود.
سه تعاملاتش را با کودکان زیاد کند تا ببیند که راستی چقدر ساده است و دروغ چقدر پیچیده ، سخت و انرژی بر ، در همین تعاملات متوجه درون قدیم خود بشود که چقدر از آن راستی ها دور افتاده است...
بادهٔ حق راست باشد بی دروغ دوغ خوردی دوغ خوردی دوغ دوغ
پس به یک سوزن تهی گردی ز باد این چنین فربه تن عاقل مباد
البته این را هم بگویم ، چندی پیش مقاله ای میخواندم که محتوای آن این بود که اصلا راست گفتن کار اشتباهی است! چرا که راست گفتن آدمی را از دستیابی به بسیاری از موقعیتهای اجتماعی دور میکند و بسیاری از امتیازهای مالی و مقامی را از آدمی میگیرد!
در این مقاله اضافه کرده بود که دروغ اتفاقا برای تقویت ذهن بسیار خوب هم هست! و چون مغز به کار می افتد و باید حواسش جمع باشد که دروغش لو نرود ، باعث تقویت مغز و ذهن هم هست!
خواستم بگویم که در دنیایی زندگی می کنیم که شدتِ خود فریبی آن چنان به نهایت نزدیک می شود که هر چه خوبی است ، بد جلوه داده می شود و نشان اسکول بودن ، حماقت ، نفهمی و بی تمدنی است و هر چه زشتی و فحشا و دروغ است ، نماد عقلانیت ، منطق ، تمدن و پیشرفت است!
البته حقیقتا در دنیایی که مبنا و محورش پول باشد ، و غالب مردم قبله شان پول باشد ، حرفهایی که از فواید دروغ گویی و فریب زده میشود ، دور از انتظار نیست. چرا که یکی از ابزارهای اصلی برای بدست آوردن پول همانا دروغ گویی است.شما را ارجاع میدهم به متملقان دربارهای پادشاهان قدیم ، که گاها صفر تا صد تملق هایشان از بن دروغ بودند ولی برای همین دروغها سکه ها و دُرها ،دریافت میکردند.
اگر برای این متملق از راستی حرف میزدیم ، حتما به حماقت و اسکلی متهم میشدیم!و خوب در دنیای متمدنِ! امروزی این مدل تملق بسیار پیشرفته و شاخه به شاخه شده و پولهایی را به جیب متملقین دروغ پرداز روانه می سازد که بسیار سخت است که باور کنند که دروغ گفتن عارضه ای است که بر انسان وارد می شود و انسان بصورت فطری ، اصلا دروغ را نمیشناسد و در اثر یادگیری است که به آن عادت میکند.
پ.ن ، دروغ و خود فریبی تقریبا عمری برابر با عمر آدمی دارد و همه جوامع به آن مبتلا هستند ، فقط حوزه دروغ پردازی ها در جوامع با هم متفاوت است.