این نوشتار، بخشی از پانزدهمین میزگرد بوطیقا، با موضوع ادبیات علمی-تخیلی است که توسط موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب برگزار شده است. در ادامه نظرات آقای مهدی خلیلی، پژوهشگر اندیشکده مهاجر در باب رابطه داستان علمی-تخیلی با فناوری، علم، متافیزیک و اخلاق آمده است. برای دسترسی به محتوای کامل این میزگرد، اینجا را کلیک کنید.
من میخواهم به طور خلاصه نسبت بین داستان علمیـتخیلی را با علم، فناوری، فلسفه و اخلاق بسنجم. اما ابتدا بهعنوان مقدمه میخواستم به مفهوم "آینده" اشاره کنم. میتوان نشان داد که در سطوح مختلف، این مفهوم، یکمفهوم کلیدی است. در همین زمینه میخواهم یک سؤال مطرح کنم: آیا «ژول ورن» وقتی در داستانهایش از سفر به اعماق اقیانوسها یا رفتن به فضا میگفت، آینده را پیشبینی کرد؟ یا آیا «جورج اورول» در رمان «1984» پیشبینی کرد که انگلستان در دام سوسیالیسم خواهد افتاد؟ در مجموع، کسانی که دربارۀ آینده صحبت میکنند، آیا دارند آن را پیشبینی میکنند یا برعکس، دارند آن را میسازند؟ یعنی دارند به ما طرحی از آینده را ارائه میدهند، که ما به سمتش برویم. من فکر میکنم، مورد دوم درست باشد.
یعنی امکانهای گوناگونی از آینده برای ما وجود دارد و کنش ما است که آینده را شکل میدهد. برای بررسی بیشتر این موضوع باید چند مقدمه را بهعنوان پایۀ بحث بپذیریم و در نظر داشته باشیم: اولاً جبر در جهان، حاکم نیست و دوم اینکه طبیعت، تمایلهای مختلف را میپذیرد، تاحدیکه تناقض پیش نیاید. با این دو مقدمه میتوان امکانهای مختلفی از آینده در نظر داشت. بنابراین میتوان گفت ژول ورن درواقع داشت آیندۀ ما را میساخت، اما کار او چه تفاوتی با کار سیاستگزاران و آیندهپژوهان دارد؟ به نظر من اینجا قدرت هنر، اهمیت پیدا میکند؛ زیرا هنر، آرزوها و تمنیات انسان را محل تأثیر خود قرار میدهد. زمانیکه هنر، یکدنیای خیالانگیز (چه از نوع مثبت که آرمانشهر است، چه از نوع منفی که ویرانشهر است) میسازد، دارد ما را به شکلی از آینده دعوت میکند. شاید داستانهای ژولورن باعث شدهاند که انسان به دنبال ساختن هواپیما و زیردریایی و چیزهای دیگر بروند و اصلاً دور از ذهن نیست که اگر ژولورن و ژولورنهای دیگر، نوع دیگری از آینده را برای ما میساختند، الآن ما در یک فضای کاملاً متفاوت بودیم. شاید اگر مثلا مفهوم عدالت از طریق تمنیات هنر پررنگتر میشد، فضای جامعه امروز متفاوت بود و کاملاً میشد آیندۀ دیگری را متصور شد.
اگر این مقدمه را بپذیریم که داستانهای علمیـتخیلی تاحدی آینده را میسازند، نه اینکه صرفاً پیشبینی کنند، میشود نسبت داستانهای علمیـتخیلی با پیشرفت فنآوری، توسعۀ نظریات علمی، فلسفه و در نهایت، اخلاق را بهتر بررسی کرد.
دربارۀ نقش داستان های علمی-تخیلی در پیشرفت فنآوری میتوان داستانهای ژولورن و آسیموف را مثال زد. البته در داستانهای اورول هم ابزار کنترلی به چشم میخورد و این داستان از این جهت علمی-تخیلی است. مثال دیگر «دنیای قشنگ نو» است که در آن هم نوعی ویرانشهر ژنتیکی ترسیم می شود. همه این داستان ها نوعی توسعه فناوری را تشویق یا تقبیح می کنند و آینده را به نحو دلخواه خود جهت می دهند.
ساحت دومی که می خواهم بررسی کنم ساحت علم است. داستان های علمی-تخیلی چطور می توانند بر علم موثر باشند؟ برای پاسخ به این پرسش لازم است بگویم که دو مفهوم کلیدی در علم وجود دارد، که اتفاقاً در فلسفۀ علمِ متأخر به آنها پیشتر پرداخته اند. این دو مفهوم، نقشهای استعاره و آزمایش فکری است، که کاملاً نقش روشنی در علم دارند و مسیرهای ورود تخیل به شمار میروند.
نظریات علمی، واقعیت صرفی نیستند که دانشمندان فقط کشفشان کرده باشد. بلکه دانشمندان حقیقت را از طریق و با استفاده از استعاره ها مکشوف کردهاند. ازجمله استعارههایی که در علم هست، میتوان به تشبیه اتم به کیک کشمشی یا سیارههای منظومۀ شمسی اشاره کرد. بعضی موضوعهای علمی فقط از طریق استعاره، تعریف و قابل فهم میشوند. دانشمندان به کمک استعاره، مدلی میسازند که با آن حقیقت علمی را توضیح دهند. مفهوم دوم، آزمایشهای فکری است که مثلا در نظریات خاص و عام انیشتین، فیزیک کوانتوم و مباحث نیوتون، نقش اساسی داشتند. الزاماً فقط آزمایش نیست که محک علم است، آزمایشهای فکری هم در توضیح نظریههای علمی، بسیار مؤثرند.
حالا این سؤال پیش میآید که آزمایشهای فکری و استعارهها از کجا تغذیه میکنند؟ به نظر میرسد از "زبان"، تغذیه میکنند. زبانی که بهلحاظ استعاری و آزمایشهای فکری قویتر است، امکانات بیشتری را در اختیار دانشمند قرار میدهد، برای اینکه بتواند در علم، مفهومسازی کند. پس چندان موضوع غریبی نیست که رشد داستانهای علمیـتخیلی به رشد استعاره ها در زبان بینجامد و این به رشد استعاره سازی در علم منجر شود. از طرف دیگر، البته رشد علم به رشد داستان های علمی-تخیلی نیز می انجامد و درواقع این مسأله، خدمات متقابل بین آنهاست.
سطح سوم، فلسفه یا متافیزیک است. در اینجا من دو معنا برای متافیزیک در نظر دارم؛ یکی متافیزیک به معنای یک بحث فلسفی درباره وجود و ماهیت، و دیگری متافیزیک به معنای پوپری کلمه. پوپر میگفت متافیزیک، علم آینده است. این حرف را در جواب پوزیتیویستها میگفت که معتقد بودند متافیزیک یکمبحث مهمل و بیفایده است. پوپر، متافیزیک را پرفایده میدانست؛ چون در آن اندیشمندان دربارۀ آینده، فلسفهبافی میکنند. مثلا می توان نشان داد در کیهانشناسی، اولین فرضیهها، فرضیههای متافیزیکی بودند و بعد تبدیل به علم شدند. همچنین میتوان ثابت کرد، که ریشههای علوم شناختی هم به متافیزیک برمیگردد؛ مثال دیگر دربارۀ شیمی است که به کیمیا برمیگردد. پس متافیزیک مهمل نیست علم آینده است.
میخواهم بگویم اگر متافیزیک را در معنای دومش در نظر بگیریم، باز هم تخیل و داستانهای علمیـتخیلی در آن جدی میشود. درواقع در سطحی، اگر متافیزیک علم آینده است، داستان علمیـتخیلی متافیزیک را تقویت می کنند؛ متافیزیکی که قرار است علم آینده را بسازد. داستان تخیلی می تواند غنای زبان را از نظر تخیل، بهبود ببخشد و و استعاره هایی را در اختیار اندیشمندان حال و دانشمندان آینده قرار می دهد. یکی از این مباحث، سفر در زمان است که در آثار علمیـتخیلی بسیار مهم و کلیدی است و این در بحث های متافیزیک امروز خود را نشان داده است و اصلا بعید نیست بعد از چندی به علم نیز راه پیدا کند. مثال دیگری که الان به ذهنم می رسد مربوط به تاثیر اورول بر چامسکی است. «نوآم چامسکی» سه مبحث مهم را در فلسفۀ خود بیان میکند: مساله افلاطون، مساله دکارت و مسألۀ اورول. مسألۀ اورول این است که چرا بهرغماینکه ما اطلاعات زیادی در دنیای علم جدید داریم، کم میدانیم؟ این را هم برمیگرداند به ساختارهای قدرت. این موضوع، بحثی بین زبانشناسی و فلسفه سیاسی است. اورول در رمان «1984» یک بیان دراماتیک ارائه کرده که بعداً در فلسفه چامسکی، تبدیل به یک مسألۀ مهم میشود، و می توان همچنان پیش بینی کرد که در بیان پوپری این مساله بعدها صورت علمی تری نیز بیابد.
سطح چهارم، اخلاق است. در مبحث اخلاق عام میتوان به آزمایشهای ذهنی اشاره کرد که نقشی بی بدیل در فلسفه اخلاق معاصر ایفا می کنند و چنانکه گفتیم این آزمایش های ذهنی می توانند در رمان پرورده شوند. من «جنایت و مکافات» را این طور می فهمم. در مبحث اخلاقِ تکنولوژی بهطورخاص (مثلا اخلاق رباتیک، اخلاق ماشین و اخلاق هوش مصنوعی) هم میتوان نسبت داستانهای علمیـتخیلی را با اخلاق بررسی کرد. آسیموف در جایی گفته من تحتتأثیر داستان فرانکشتاین که در آن قهرمان، سازندۀ خود را میکشد، این قوانین را وضع کردهام. لذا میتوان گفت، آسیموف که در مقام یک اخلاقدان خودش تحتتأثیر مری شلی است که یک نویسنده در حوزۀ داستان علمیـتخیلی میباشد. این همان خدماتی است که داستان علمیـتخیلی برای اخلاق دارد.
بحث دیگر در اخلاقِ تکنولوژی، بحث اخلاقِ طراحی است. این بحث، بحث متأخری است. در اخلاق طراحی ما باید طراحی تکنولوژیهای جدید را به شیوهای انجام دهیم که مطلوب ماست. باید آینده را طوری بسازیم که بهلحاظ ارزشهای اخلاقی مانند عدالت و آزادی، مطلوب ما باشد. یک مشکل اساسی در این موضوع، بحث پیشبینیناپذیری است؛ یعنی در مباحث، همواره یکسری اثرات غیرقابل پیشبینی وجود دارد، مثلاً کسی پیشبینی نمیکرد که با ورود گوشی همراه و اینترنت به زندگی انسان، روابط انسانی مانند خانواده، دوستی و عشق دچار دگرگونی و تغییر شوند. در پاسخ به این پیشبینیناپذیری، راهحلهایی پیشنهاد شده است. پیتر پائول فربیک (فیلسوف هلندی فناوری) در کتاب «اخلاقیسازی تکنولوژی»، سه پیشنهاد برای این مسأله ارائه میدهد؛ پیشنهاد اول او تخیل است. با تخیل می توان تا حدودی اثرات ظاهرا پیش بینی ناپذیر فناوری را پیش بینی کرد. تأثیر تخیل را به بهترین نحو در داستان علمیـتخیلی میبینیم. مثلاً در فیلم «Her» مفهوم عشق و رابطۀ عاشقانه با یک ربات به چالش کشیده میشود و درباره آن پیش بینی هایی انجام می شود.
فربیک در اینجا دو سطح را از هم جدا میکند؛ یکی سطح ریسکهای تکنولوژی است. بسیاری معتقدند در تمام داستانهای علمیـتخیلی بهواسطۀ قدرتگرفتن تکنولوژیهای جدید یک اتفاق آخرالزمانی میافتد. اما کارکرد تخیلی به پیش بینی این ریسک ها محدود نیست. سطح دیگر که عمیق تر است، توجه به مفاهیم انسانی و اخلاقی است. باید ببینیم این مفاهیم با پیشرفت تکنولوژی چه تغییراتی میکنند و آیا این تغییرات، تغییرات مثبتی اند یا نه که این مورد هم با تخیل نویسنده لااقل تا حدودی قابل پیش بینی است.