داستان از اونجا شروع شد که کم کم داشت سر و کله خاستگارا پیدا میشد و آقا بابا به مامان خانوم گفت:ما که نمیتونیم همه جهاز رو یکجا بخریم برو و با پول یارانه(چرا اسم اینو عوض نمیکنن که هی با رایانه قاطی نشه /= ) هر ماه چند قلم از جهزیه رو بخر.
مامان خانم هم خوشحال و شادان می رفت و یکی دو قلم از جهزیه رو خریداری میکرد. اما خب، پول بعضی وسایل از موجودی کارت رایانه ای بیشتر میشدن و مامان مجبور بود قسطی پرداخت کنه و از اونجایی که یه رگ شیرازی داره موقع پرداخت قسط که میشد، غر غر های مامان خانوم هم شروع میشد... که آی نموخام برم خودپرداز سخته اِله بِله .
میگفتم خب مادر من آنلاین پرداخت کن؛ میگفت نمیتونم باید صد جور رمز و عدد وارد کنی آخرش هم میگه (اطلاعات ورودی کارت صحیح نمی باشد)
خلاصه که این موضوع به یک معضل بزرگ در خانواده تبدیل شده بود اما... تا وقتی که مامانمو با پیمان آشنا کردم!
اولش بابام یکم غیرتی شد ولی خب کم کم اون رو هم با پیمان آشنا کردم و الان با هم رفیق جینگ هستن.
این آقا پیمان، هم خودمونی و راحت بود هم خیلی زرنگ و سریع و حتی پشتیبان و امن بود. مامانم فقط یکبار اطلاعات کارتش رو به پیمان داد و سر هر ماه فقط با یک اشاره قبض و قسط هاشو پرداخت میکرد.
می گن با پیمان سرعت یک گروه الزاما برابر با کند ترین فرد آن(مامانم) نیست.
از الان به بعد دیگه باهوش ها به بهشت می روند چون پیمان دارن و قسط و قبض هاشونو سر موقع پرداخت میکنن!
( با پیمان لذت ببر، کارها رواله)
پیمان یه استارت آپ خفنه که کار رو برای خیلی ها راحت کرده و یکی از بهترین ایده هایی هست که در بین درگاه های پرداخت ایرانی در حال اجراست.