زندگی خیلی جدی است. برخلاف بسیاری از نظریههایی که میخواهند شوخی بودن و بیاهمیت بودن زندگی را به ما قالب کنند؛ زندگی واقعا جدی است. جدی است چون تنها فرصت ما برای رشد روحمان است و تنها فرصت ما برای توسعه فردی! جدی است و به خاطر خاصیت ذاتیاش؛ در اغلب اوقات مطابق میل ما نیست... جدی است و ما باید یادبگیرم مثل یک مبارز تمام وقت دائما در رینگ باشیم و دائما با شرایط بجنگیم تا خدای نکرده ناک اوت نشویم.
هرکسی راهبرد (تاکتیک) و روش (تکنیک) خودش را برای حفظ پایداری دارد و یکی از روشهای تایید شده و قابل استفاده برای بازیابی دوباره قدرت و توان؛ بازخوانی اهداف یا احساسات خوبی است که فرد سابقا تجربه کرده است.
روش من برای یادآوری خاطرات خوب؛ چیزی مثل قلعه حافظه است. توضیح ساده این روش این است که با استفاده از حافظه فضایی و تصوری فرد؛ اطلاعات به صورت تصویری در قلعه یا کاخ یا خانه تصور و به خاطر سپرده میشود. (برای اطلاعات بیشتر میتوانید عنوان شیوه لوکی Method of loci را جستجو کنید.)
باید خاطرات خوبتان را جدا کنید. خاطراتی که شما را سرشار از شگفتی و خوشی کردهاند را به خاطر آورید و ابعاد مختلفش را با فکر کردن؛ به ذهن بسپارید. توجه به جزئیات اهمیت زیادی دارد چون معمولا در تکرارها جزئیات از بین میروند و این از بین رفتن؛ آرام آرام خوشی خاطره را کمرنگ میکند و بعد از مدتی آن خاطره خالی از حس خوش و حتی معنا میشود. پس حواستان به جزئیات باشد!
از آنجایی که یکی از زیباترین تصاویر جهان از منظر من؛ قفسههای مملو از کتاب است و از آنجایی که راه رفتن در راهروهای کتابخانه؛ غدد درون ریز مرا به جنب و جوش میاندازد تا هورمون سروتونین را کیلوکیلو در رگهای من بریزند و از آنجایی که لم دادن روی یک مبل راحتی؛ خصوصا اگر بوی کیک توی فر با بوی قهوهی روی میز و تکان خوردن پردهی پنجره با نسیم بهاری در هم بیامیزد؛ قشنگترین و لذت بخشترین تصویر ذهنی من از تفریح است؛ خاطرات خوب را در چنین فضایی برای خود تداعی میکنم.
یعنی محل ذخیره خاطرات خوب برای من چنین جایی است: یک اتاق در خلاء با پنجرهای که از نور آفتاب میدرخشد. پردهای به رنگ آبی آسمان که با نسیم خنک بهاری تکان میخورد. یک کاناپه چرمی که دستهاش بیشتر از اینکه محل مناسب برای تکیه زدن باشد؛ بالش مناسب من برای خواب است. با یکی از این میزهای قفسه کتابی که کتابهایش به سمت من هستند و خاطرات جذابم که به شکل کتابهایی با قطعهای مختلف و رنگهای متفاوت در آن چیده شدهاند!
زمان یادآوری را خودتان پیدا میکنید. زمانی که استرس یا اضطراب همه وجودتان را گرفته؛ یا وقتی که احساس غم مثل غولی شما را به تخت خواب میخکوب کرده؛ یا وقتی درد فیزیکی یا روحی خاصی را تجربه میکنید و امکان گذر از دورهی سوگواری را از دست دادهاید.
به زبان ساده هرجایی که کم آوردهاید و فکر میکنید دیگر قوت و توانی برای ادامه دادن ندارید؛ فضای مناسب را فراهم کنید و در یک سفر ذهنی به محل ذخیره خاطرهی خوب بروید و خاطره را برای خودتان تکرار کنید. البته طبیعی است که بخش فیزیکی ماجرا و فراهم کردن شرایط در اغلب اوقات منتفی است و گاهی حتی نمیشود روی مبل راحتی لم داد! اما ایجاد ثبات ذهنی و چند دقیقه هوشیاری؛ قدم اصلی و کلید نتیجه بخشی ماجراست...
اگر دنبال ایجاد شگفتیهای عجیب و غریب هستید؛ این روش هیچ کاری نمیکند اما اگر یاد گرفته باشید که میشود با تلقین به بدن؛ ذهن را فریب داد و از دام هورمونها و طرحوارههای معیوب گریخت؛ این روش یک فرآیند قابل اطمینان است... مخصوصا اگر با روشهای دیگری مثل «تن آرامی»، «کنترل ذهن»، «پیاده شدن از قطار» و مواردی از این دست ترکیب شود.
این متن دوبار پرید! و چند بار بهم ریخت. به طوری که شاید عنوان سایت م... برازنده ویرگول باشد!
با توجه به اینکه این روزها در غرقاب اخبار بد و تحلیلهای بدتر هستیم؛ چندتایی از خاطرات خوبم را در پستهای بعدی منتشر میکنم. کاملا آگاه هستم که آنها احتمالا فقط برای من ارزش معنوی دارند اما به عنوان نمونههای حال خوب کن؛ میتوانند مورد توجه سایرین باشند.
از ویژگیهای انجام و تکرار این روش این است که در زمان حال حواسمان به خودمان است و سعی میکنیم لحظههای خاص و خوشایندی خلق کنیم تا بعدا بشود به آنها مراجعه کرد.
این روش را حتی شده با یک خاطره اجرایی کنید؛ باور کنید ارزشش را دارد.