فائزه عین آبادی
فائزه عین آبادی
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

زندگی در قعر چاه

اگر بخواهم یک حس از جوانی را توصیف کنم، توصیف من اینگونه خواهد بود که گویی در ته چاهی عمیق گیر افتاده ای و سنگی بر دهانه ی چاه قرار دارد. در گوشه ی دهانه ی چاه، روزنه ای وجود دارد که اندک نوری از مجرای آن به التماس عبور کرده و برای چند ساعتی بر صورتت می تابد. اما تا می خواهی به روشنایی چاه محقر خود دلخوش کنی، جهت تابش نور تغییر کرده و مجددا غرق در تاریکی دنیای خود می شوی. اهدافت به سان یک شیطنت کودکانه از جلوی چشمانت عبور کرده و برای مدتی تو را سرگرم می کند. اما انچه که در نهایت باقی می ماند ناامیدی محض به سبک انگلیسی هاست.

صدای هیایوی آدم ها درون چاه می پیچید. زندگی آن بیرون جریان دارد اما بدون تو!

حتی موفقیتم تو بزرگسالی این شکلیه!
حتی موفقیتم تو بزرگسالی این شکلیه!


گیجی و سردرگمی توام با ناامیدی و اضطراب توصیف من از جوانی تا به اینجای کار. بگردد زمانه تا ببینیم😉

معنای زندگیناامیدیجوانیجهان هستیامید به زندگی
از یافتن معنای زندگی ناامید شدم. فهمیدم که خود باید معنا بسازم!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید