فائزه عین آبادیدرنامـهای به تو که نمیخوانی·۱ ماه پیشراز تو در نگفتن هانمی خواهم دوست داشتنت را به واژهها بیالایم.واژه ها جادوی تو را منتقل نمی کنند. وقتی میگویم دوستت دارم، گویی صدایی ساده از حنجره ام برمی…
فائزه عین آبادیدرهبوط درد·۱ ماه پیشنانی که آب میرودیک روز دیگر هم خدا را سپاس میگوییم برای سقفی که بالای سرمان است. اما برای ما نیست!ماشینی که از پشت شیشهی نمایشگاه در مسیر محل کار برایمان…
فائزه عین آبادی·۲ ماه پیشزندگی آپولویی یا دیونیزوسی؟!آپولو با موهایی زرین و چهرهای آسمانی، نمادی از خورشید بود. او فرزند زئوس خدای خدایان و لیتوس الههی مادران، ، جلوهای از زیبایی و کمال بود…
فائزه عین آبادی·۲ ماه پیشباید اندازهی تخت من شوی!پروکروستس پسر غول پیکر پوسایدن رسم مهماننوازی عجیبی داشت. او هر مسافری که قصد ورود به آتن را داشت، به تخت خود دعوت میکرد. اما این دعوت، ن…
فائزه عین آبادی·۳ ماه پیشتلاش برای رسیدن به سطح زمین! آااای زمینی هاااایستاده ام بر پستی کوهی می اندیشم که از آن بالا می روم. هرچه از این کوه لعنتی بالا می روم بیشتر و بیشتر فرو می روم... به جای کوچکتر شدن دنی…
فائزه عین آبادی·۴ ماه پیشآی آدم ها!زشتی، زشتی، زشتیچرک و سیاهی از در و دیوار این مملکت می باره. این قاب چرک آلود پنجره و سنگ های نوشته شده و پرده های بدرنگ بدقواره، تنها یک م…
فائزه عین آبادیدرهبوط درد·۴ ماه پیشمرا به او بازگردان!مفاهیمی در این جهانند که بسیار خوشایند تلقی می شوند و حس شادی و تحسین را در دل شنونده و بیننده بر می انگیزند ولی تنها در خلال یک مفهوم منفی…
فائزه عین آبادی·۴ ماه پیشروان نژندی جمعیداشتم یک متن زیبا از میترلینک شاعر امریکایی می خوندم با این مضمون:چه به بالای یک کوه بروید و چه به سوی یک روستا به پایین حرکت کنید، چه به ا…
فائزه عین آبادی·۵ ماه پیشهرچه منتظر ماندم، نیامدم!با طعنه و لحن چکش وارش می گفت:-دیگر جنون تورا رها نخواهد کرد. تویی مرکبی چموش و او راکبی آزموده! چندی یکبار با تلاش توان فرسا طناب دریده و…
فائزه عین آبادی·۶ ماه پیشوقتی لباسی که در کودکی برای خودت دوخته ای تنگ می شود!وقتی لباسی که در کودکی برای خودت دوخته ای تنگ می شود، میفهمی که دیگر بزرگ شده ای. واقعیت همچو پتک زهرآگین بر فرق سرت کوفته می شود. زندگی اج…