ویرگول
ورودثبت نام
فاطمه گنجی
فاطمه گنجی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

اندر احوالات تبلیغات تلویزیونی

مادر اخم و رویش را درهَم می‌کندو به پدر خیره می‌شود. پسر گویی که مجرم را در حین ارتکاب جرم دیده به پدر خیره می‌شود. دختر ابروهایش را بابا می‌دهد چشمانش را لوس می‌کند و به پدر خیره می‌شود.
در نگاه اول پدر خطاکار است بدهکار است غول چراغ جادوست.
در نگاه دوم پدر برآورده کننده‌ی تمام خواسته‌های خانواده‌ است.
در نگاه سوم پدر پولِ خرید وسایل خانه را ندارد.
در نگاه چهارم پدر را برای نخریدن اسباب خانه شماتت می‌شود.
در نگاه پنجم پدر خجالت‌زده می‌شود.
در نگاه ششم پدر می‌شنود که می‌گویند: اینم شد دلیل.
و در آخر پیشنهاد خرید اقساطی از شهر لوازم خانگی را به پدر می‌دهند.
مختصری سوال فکرم را مشغول کرده
آیا پدر باید همیشه تمام اوامر خانواده را براورده کند؟
آیا پدر باید برای نخریدن اسباب نو شرمنده شود؟
آیا پدر توسط همسر،دختر و پسرش باید شماتت شود؟بعد ها که فکر می‌کنم به این می‌رسم که پدر کجای زندگی ماست. پدری که قرار است راه و رسم زندگی را به ما نشان دهد، پدری که حرمتش نباید خدشه‌دار شود و احترامی که کمتر ما کوچکترها به بزرگترها قائلیم.
به قبل که نگاه می‌کنم دلم می‌خواست صدای شعرخوانی پدر فضای خانه‌را لطیف کند. دلم می‌خواست مادرم کت پدر را با احترام دربیاورد و چشمکی مِن‌باب ناز کردن روانه‌ی قلب بابا کند.
شاید به قول اندیشمندان باید فرهنگ‌سازی شود. فرهنگِ محبت در خانواده، فرهنگ تکریم خانواده، فرهنگ احترام به عقاید کوچکترها.
شاید از تبلیغات تلویزیونی شروع شود بهتر باشد چون بیشتر دیده می‌شود و گوشمان به شنیدنش عادت دارد. تو به چه می‌اندیشی؟
#فاطمه_گنجی


خرید اقساطیرسم زندگیلوازم خانگیپدرتبلیغات تلویزیونی
می‌نویسم تا وقتی نیستم،باشم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید