پرنده ی خوشبختی
پرنده ی خوشبختی
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

بوی شلغم

امشب شلغم پزون داشتیم

شاید خنده دار باشه ولی با بوی شلغمی که تو خونه پیچید من یاد تو افتادم و پرت شدم به سال های دور...

به زمستونای سرد قدیم

به همون وقتایی که تو بودی...

به اون شبایی که دور هم می‌نشستیم و شلغم می‌خوردیم و تو چقدر شلغم دوست داشتی...

به اون زمانی که زمستون ها سرد تر بود

بیشتر بارون می بارید و ما در حالی که شرشر بارون از ناودون ها می‌ریخت بیرون شلغم می‌خوردیم

به وقتایی که هوا بیشتر مه میشد اونقدر مه که دیگه آخر یه خیابون دیده نمیشد و کار ما هاااااااا کردن بود !!

من دارم از پاییز و زمستون جنوب حرف میزنم

پاییز و زمستونی که دیگه مثل قدیم مدیما نیست،حسرت اینکه یه دل سیر بشینیم به صدای بارون گوش بدیم به دلمون مونده...حسرت این که مثل بچگیا بشینیم پشت پنجره بخارآلود و روش شکلک های مختلف بکشیم

راستش ...... راستش شاید همه اینا بهونه س

بابا من دلم برای تو تنگ شده

اگه تو بودی خیالی نبود اگه بارون نمیباره

بودن تو می ارزید به هزارهزار نبودهای دیگه

اما نیستی حیف که نیستی

و دخترت هنوز این نبودنو باور نکرده!!!


شلغمشلغم می‌خوردیمحسرتپاییز
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید