چطور تشخیص بدیم عاشق هستیم؟
با عاشق پیشگی کردن!
عاشق بودن رو در رمانها ، دیالوگ های تک کلمهای و آهنگ ها در دسترس داریم.
اما عاشق پیشگی کردن یعنی ارتباط ناگسستنی بینتون!
بین شما ،داشتهها و خواستههاتون.
شما با خواستههاتون وارد ارتباطی شدین تا نسبت بهشون ابراز وجود کنین و بهشون بگین: شما ها زندهاین چون من خواستم تعهد ببندم و تعهد دو طرفست!
از عشق زمینی صحبت نمیکنم!
چیزی بیش از جسم و حس شتاب میگیره .
در باب عشق زمینی نمینویسم ، اما بالاخره رو زمینیم دیگه! زمینم از خاکه! ما هم از خاکیم و روزی جسممون به دامان طبیعت برمیگرده!
پس به زمینم عشق بورزید ، بابت اینکه میتونید با وجودش وجود داشته باشید و عاشق پیشه باشید.
من عاشق روانشناسیم . عاشقی که قبل از اینکه بدونه معشوقش روانشناسیه، داشتن به هم قول میدادن!...
بعد دید ستایش! قول چرا؟ مگه بد قولی کردی که قول بدی؟ عهد ببند!
معشوقش اذیتش نکرد! مثل رمانها تنهاش نذاشت، همیشه موقع بریدگی صندلی رو براش عقب میکشید و مهمونش میکرد.
حتی میخوام الان بیشترم ازش تعریف کنم!
تعریفی دارای فیلتر تعارف و کذب!
همشون رو الک کردم ، گزیده و برگزیده!
معشوقم باعث شد من عاشق خودم باشم.
و خودم میشه: من و روانشناسی.
و روانشناسی میشه من .
لایه به لایه شکافته و شکوفا میشه و من خودم رو درش میبینم.
انسان تا عاشق خودش نباشه نمیتونه ادعای عاشقی با هستیای دیگه رو بکنه!
القصه، من عاشقم.
عاشق زمانی که از دوستام میشنوم که میگن بیا اینجا و با من حاضر شو تا به جاده تغییر پا بذارم.
درست مثل اولین باری که دوچرخه سواری رو پدر و مادرمون بهمون یاد دادن!
تا جایی با ما اومدن! پا به پای لحظاتی که رکاب میزدیم و همپای لحظاتی که ،القا کننده نشدن ها بودن!
ولی از جایی به بعد ما بودیم و دوچرخه ! با حواشی اطراف.
دست مریزاد ستایش.
دست مریزاد که فرصتش رو دراختیارم میذارید که هنر عاشق پیشگی رو باهاتون وارد سیر تکامل کنم.
دست مریزاد که روزی مشتاقانه نوتیف پیامتون میاد که منو مشتاق انتقال احوالات عاشق پیشگی کردن کنید!
خیلی باحالیددد!
همتون!
خودم ، خودت، اون، تو،..
در جهانم همه چیز نیکوست.
قطعا ادامه دارد...
به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقیست.
البته!! دفتر من بغل دستمه هاا! ادامه اش رو اونجا داریم...