یکی از دوستان الاغی داشت
چهره اش در هم شکسته
می گفتند افسرده شده است
اما حقیقت چیز دیگریست
الاغ نگران بود
چیزی نمی خورد
تصمیمش مقابله با اراده طبیعت مرا نیز نگران کرد
از چیزی که هست نگران بود
پشت تمام نگاهش فلسفه ای خوابیده بود
اما الاغ خود بیدار بود
فلسفه ای به بزرگی حقیقت دروغین
چیزی نمی خورد
فقط روی چهار پایش ایستاده بود
کمی افسرده، کمی نگران