ببخشید اگه این مدت حواسم به خودم نبود. فردا میآد و دیروز میشه؛ وضعیت ما بدتر و بدتر... گاهی یادمون میره به خودمون تو آینه لبخند بزنیم. بازم دارم یه متن کلیشهای راجع به خودم مینویسم تا بفهمم زندهام. تکرار، تکرار، تکرار... صدای استخوانهای بدنم. لمس شدن صورتم به وسیلهای انگشتانم. عطسهای سنگین بعد از بیست دقیقه دوش آب گرم. عادتهای مسخره که بازم قول میدم بزارمشون کنار. من اون آدمی که میخوام باشم نیستم. به این نکته خوب تسلط دارم. ولی از الان به بعد یه جوری فاصلهام رو باهاش کم میکنم که بگی: آها، حالا شد چیزی که باید خیلی وقت پیش میشد.