همانطور که در یادداشت گذشته که با عنوان "بررسی اخلاقی سقط جنین در پنج دین جهان" عنوان شد چالشها و مسائل اخلاقی محل مناسبی شناخت نظام ارزشی ادیان ومکاتب اخلاقی و جایگاه هریک از ارزشهای اساسی در آنهاست و همچنین بوسیله نوع این ارزشگذاری و روش حل چالشها میتوان میان نظام اخلاقی مکاتب مختلف به مقایسه نشست
یکی از مسائل و چالشهای مهم اخلاقی که مکاتب اخلاقی در زمینه مرگ و زندگی از پیش باآن روبرو بودند بحث مرگ بی درد بوده است اکنون با وجود پیشرفت های علم پزشکی و تجهیزات پزشکی که به بیشتر زنده ماندن یک بیمار کمک میکند این مساله بروز بیشتری پیدا کرده است
فردی را فرض کنید که به خاطر کهولت سن و یا بیماری خاصی رنج بسیاری را تحمل میکند در حالی که نه خود و او ونه پزشکان امیدی به بهبودی او ندارند ممکن است این فرد مرگ را به زنده ماندن و رنج کشیدن طولانی ترجیح دهد و حتی حاضر شود کتبا رضایت بدهد که درصورت بروز چنین مشکلی حیات او را قطع کنند و به زندگی او پایان بخشند آیا از نظر اخلاقی فرد مجاز به چنین رضایتی هست و پزشکان به صرف رضایت فرد و حتی خانواندهاش از لحاظ اخلاقی مجاز به قطع حیات او هستند؟
این یاداشت که یک خلاصه و بازنویسی از کتاب اخلاق در شش دین جهان نوشته ونیس کی و به ترجمه محمد حسین وقار است، این چالش مهم را از نگاه پنج دین جهان (هندوئیسم، بودائیسم، یهودیت، مسیحیت و اسلام) بررسی میکند
1. هندوئیسم:
بهطورکلی احترام به همه اشکال حیات و همچنین دیدگاه منفی نسبت به قتل غیرضروری دورنمای محدودی برای مرگ بیدرد / به مرگی فراهم میکند. هندوان معتقدند بیمار لاعلاج باید تا زمان فرارسیدن کالا یعنی زمان مناسب مرگ صبر کنند اطرافیان و مراقبان بیمار باید در کاهش در دو رنج او تلاش کنند اما حق پایان بخشیدن به زندگی او را ندارند. در اینجا نیز وجدان فردی بیمار لاعلاج راهکارهای رادیکال را مجاز میشمارد.
در بررسی این مطلب یک تقابلی آشَکار بین ممنوعیت گرفتن جان و آرمان عدم خشونت با دو مفهوم مرگ خوب و مرگ ارادی به چشم میخورد.
مرگ خوب شخص پس از خاتمه تمام امور دنیوی برای مرگ آماده میشود و در " مرگ ارادی" اشخاص سالم و ضعیف که بیماری لاعلاجی ندارند میتوانند عملاً تا فرارسیدن مرگ انتظار بکشند و از خوردن و آشامیدن امتناع ورزند. نمونه سام نیاسی (برگزاری مراسم تدفین شخص توسط خود و ترک دنیا) که در نوشتههای کلاسیک ذکرشده و همچنین الگوی زن آرمانی یا ساتی (زنی که خود را برای ترک دنیا در کنار شوهرش و سوزانده شدن در آتشی که برای مرگ همسرش محیا شده آماده میکند) مسلماً بهعنوان نوعی خودکشی تلقی میشود که در کتب کلاسیک و اشعار نهتنها تقبیح نشده بلکه برای ساتی افتخارات بسیاری وعده دادهشده و او را بهمثابه آرمان و الگوی ایثار بداند. حتی در بعضی از موارد به نظر میرسد یک وظیفه اخلاقی برای خودکشی و بدین ترتیب خلاص کردن حاکم از ضرورت اجرای حکم اعدام به خاطر نقض شدید دارما وجود داشته باشد
با توجه به فرضیههای تولد دوباره و رستگاری فردی در این مکتب میتوان گفت در برخی از موارد خودکشی (نه برای فرار از درد بلکه به جهت یک مسئولیت اخلاقی) نهتنها مجاز بلکه تحسینشده است.
2. بودائیسم:
ازجمله اصول بودائیسم پذیرش این تعهد است که به هیچ موجود زندهای صدمه نزنند این اصل بدان معنی است که اقدام به مرگ بیدرد باید ازنظر صدمه جسمی و روحی به خود و یاریگری با دقت موردبررسی قرار گیرد و البته این صدمه بهصرف صدمه گرفتن حیات فیزیکی فرد محدود نمیشود بهطور مثال سالمند از اینکه باری بر دوش خانواده یا بر کل جامعه باشد نگران باشد این صدمه روحی نیز در بررسی باید ملاحظه شود
همانطور که در مورد سقطجنین گفته شد بودائیان توجه وافری به نیت هر فرد داشته و متناسب بااینکه این عمل از سر رحمت بوده یا از روی گریز از مسئولیت این عمل را ارزشیابی اخلاقی میکنند
البته بر اساس اعتقادات بودائیان مرگ و خودکشی اساسا نمیتواند راهحل و راه فراری از رنج بوده چراکه نیروی کارمایی هر شخص در حیات دیگر تداوم داشته و از وضعیت ذهنی شخص در لحظه مرگ تاثیر میگیرد و درنهایت فرد به آنچه دنبال آن بوده که تمامش کند نمیرسد و در زندگی بعدی دوباره حضور خواهد داشت بهترین شیوه زندگی، رنج و مرگ درک صادقانه این وضعیت و توانایی به پایان بردن آن با کمک و حمایت دیگران است
3. یهودیت:
تلمود بهوضوح میگوید اگر کسی به کسی که در حال سقوط از صخره است و مرگ او محتوم است تیراندازی کنید مرتکب قتل شدهاید حتی اگر عمر مقتول را تنها چند ثانیه کوتاه کرده باشید. هیچ کاری که در دو رنج انسان را طولانی کند و یا عمر او را کوتاه کند نباید انجام بگیرد اینیک اصل کلی است که کسی نباید عمر کسی را کوتاه کند مگر در قبال دفاع از خود. اما استفاده از ابزاری که درد او را کم کند حتی اگر موجب کاهش تلاش او برای زنده ماند بشود مثل تجویز داروهای ضد درد منعی ندارد
در مورد پیوند اعضای حیاتی فرد نیز باید ثابت شود که او مرده است ابن میمون که یک خاخام بزرگ و پزشک حاذق است معتقد است ملاک تشخیص مرگ فرد وقتی است که شخص سرخود را از دست بدهد بنابراین اصولی مانند مرگ مغزی اصول رشدی نبوده و نمیتواند روشن کند که فرد بیهوش نبوده و دوباره به هوش نمیآید
ازآنجاییکه یهودیان معتقدند همه موجودات برای استفاده مشروع انسانها خلقشدهاند و مدیریت زمین با انسان است برای همه نیازهای قانونی خود میتوانند از حیوانات بهره ببرند پیوند اعضای حیوانات به انسان از پیوند اعضای انسان قابل توجیهتر و مناسبتر است.
4. مسیحیت:
بسیاری از مسیحیان استدلال میکنند که مردم مالک زندگی خود نیستند زندگی نعمتی خداداد است و هیچکس حق ندارد به آن خاتمه دهد کسی که مرحلهای میرسد که دست به خودکشی میزند محتاج ملایمترین و محبتآمیزترین مراقبتهاست اما این اقدامات باعث نمیشود آن عمل صحیح شمرده شود البته عده دیگری نیز با این استدلال مخالف بوده و معتقدند باید این عمل قانونی شود و معتقدند خدا تمایلی به رنج و تعب غیرضروری نداشته و از تصمیم به جلو انداختن زمان مرگ خشمگین نمیشود
در سالهای اخیر حرکت ایجاد آسایشگاه توسعهیافته این آسایشگاهها فرد محتضر و خانوادهاش را برای مرگ آماده کرده و دردهای جسمی و عاطفی بیماران محتضر را کاهش میدهد و به آنها کمک میکنند با آرامش و آبرومندی با مرگ روبرو شوند این مؤسسات موجب تضعیف استدلالهای مربوط به مرگ بیدرد میشود
5. اسلام:
ازنظر اسلام انسان مالک مطلق زندگی خود نیست زیرا خداوند این زندگی را به او ارزانی داشته و انسان حق نابودی آن را ندارد بنابراین مرگ بیدرد و خودکشی ازنظر اخلاقی یکسان است از مسلمانان خواسته میشود نسبت به زندگی خوشبین بوده و در برابر مشکلات تسلیم نشده و راه فرار را پیش نگیرند برای کاهش درد و رنج تلاش بکنند اما این آلام و سختیها را بهعنوان آزمایش و امتحان الهی در نظر گرفته و با برخورد متناسب و بدون یاس و ناامیدی درجات معنوی خود را بالا ببرند
ازنظر قرآن برای هرکسی زمان مرگ مشخصی وجود دارد خداوند میفرماید (وَ مَا کانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کتَابًا مُّؤَجَّلًا ((و هیچ کس جز به فرمان خدا نخواهد مُرد، که اجل هر کس (در لوح قضای الهی) به وقت معین ثبت است) و همچنین جمله (وَ لَا تَقْتُلُواْ أَنفُسَکمْ) در آیه 29 سوره نسا به نظر برخی از مفسرین به حرمت خودکشی اشاره دارد
بنابراین مرگ بیدرد حتی برای افراد مسن جایی نداشته زیر حیات آنها قداستی همچون حیات جوانان دارد و دیگران نمیتوانند اجازه دهند که کسی جان خود را بگیرد یا در این جهت به او کمک کنند. کسی که از روی یاس به خودکشی پناه برده از یکسو چیزی که به تعلق نداشته را نابود کرده و از سوی دیگر امت در مسئولیت خود برای رفع نیاز کسی که گرفتار خلأ روحی و روانی بوده قصور نموده است
حضرت آیتالله خامنهای مرگ بیدرد یا همان مرگ ترحمی را حتی در صورت موافقت بیمار یا بستگان وی و حتی امر آنها جایز نمیدانند حتی در مورد اهدا اعضای بیماری که مرگ مغزی شده و تمامی حواس و شعور او ازکارافتاده و تنها بهوسیله دستگاه اکسیژن قلب او کار میکند برای نجات بیماران دیگر را درصورتیکه موجب تسریع در مرگ بیمار مرگ مغزی شود جایز ندانستهاند.
همانطور که دیدید حداقل چهار دین از پنج دین مطرح جهان به صورت صریح نسبت به درست نیودن این عمل حکم کردهاند توجه به این همرایی میتواند ارزش والای حیات انسانی را به ما گوش زد کند و مانع از زیرگاگذاشتن آن به بهانه های مختلف شد.