نوشتن را لذتی است وصف ناپذیر اصلا درمان درد است نوشتن چه با مخاطب چه بی مخاطب لذت بخش است
متن هایی که برای دل خودت و در گوشهای خلوت از زندکی مینویسی آرامش روح است مسکن اعصاب. مهم نیست دفعه دومی هم وجود داشته باشد که گذرت به این متن ها بخورد یا نه! صِرف نوشتن مسکن و آرامش بخش است. باور نداری بسم الله بگو و دو خط بنویس تا ببینی این قلم چگونه مهارناشدنی پیش میرود. حالا باید برایش سرعت گیر و علائم راهنمایی بگذاری تا ازخط موضوع خارج نشود. البته متن های دلی و بی مخاطب رانندگی در جاده نیست که علائم راهنمایی بخواهد آفرود است رانندگی به هدف کشف است نه به هدف رسیدن به مقصد خاص و همین عنصرِ لذت آفرین است که نوشتن های دلی و بی مخاطب را مسکن که نه، بلکه درمان درد قرار میدهد اما متن های بی مخاطب همیشگی نیست خدا نکند یکی از متن های هدفمند_ از جنس همان رانندگی در جاده_ را کسی ببیند و از کارت تعریف کند خُوره میشود و به جانت می افتد که ادامه بده
همین خُوره بود که پای مرا به وبلاگ نویسی باز کرد بعدها شد گوگل پلاس و بعدتر اینستگرام و اکنون توییتر.هر کدام خوبی ها و بدی های خودش را داشت وهمین آرمان گرایی موجب انتقال از یکی به دیگری میشد بعضیهایشان مخاطب چندانی نداشتند و برخی باوجود مخاطب مناسب، طلب و انتظار مخاطب چیزی غیر از متن بود؛ عکس قشنگ ، کپشن احساسی ، یا مختصر نویسی شدید ،تنوع ژانر، خلاصه این علائم راهنمایی که مخاطب میگذاشت و میگذارد بدجور دست و پای نویسنده را میگیرد. بماند که شبکه های اجتماعی زبان معیار فارسی را زیر چرخ های محاروه نویسی له کردند به گونه ای که درست نوشتن برایمان بی ارزش شده و اگر جایی مجبور به درست نویسی شویم احساس میکنیم قُل و زنجیرهای گرانی را با خود حمل میکنیم
از سرعت انتشاری که سرعت هضم و حذف را هم با خود آورده سخنی به زبان نمی آورم ؛ دلتنگ شده ایم برای روزهایی که عاشقان نامه معشوقشان را بارها و بارها میخواندند و روزها با آن مانوس بودند. امروز بهترین و زیبا ترین پیام و متن در بهترین حالت یک هفته عمر دارد!
از سرِ علاقه یا شاید همان آرمان گرایی رسانه های گوناگونی اعم صوتی و تصویری را امتحان کردهام اما بگذارید اینگونه بگویم در این جنگل انبوه رسانه ها هنوز عاشقانه رسانه مکتوب را نه تنها دوست دارم بلکه می پرستم در این فضا "ویرگول" دلمان را گرم کرده بود که شاید برگشته ایم به دوران وبلاگ نویسی لااقل برای یک گروه محدود! اما حیف که شبکه اجتماعی مجال نفس کشیدن به این آخرین بازمانده عصر متن هایِ بلندِ محبوب را نمی دهند!
اما این بار بدون لکنت و با صدای رسا میخواهم فریاد بزنم که آرزوی یک هفته نامه یا نشریه منظم ومنسجم آرزوی زنده ایست که خون امید در رگهایش جریان دارد. همیشه مستقیم رفتن مطلوب نیست گاهی باید دور زد!