معلوم نیست چمون شده
یه روز خوبیم و یه روز بد
یه روز خیلی خوشحالیم و یه روزم دلمون عین کویر بارون ندیده گرفته...
اصلا چی شد که اینجوری شدیم؟
تاحالا بهش فکر کردیم؟
چرا یهو با عزیز ترین آدم زندگیمون سرد میشیم...؟
چرا یهو گُل توی گلدونمون خشک میشه؟
چرا یهویی ابر سفید جاشو به ابر سیاهه بارونی میده؟
این احساسات چیه توی این آدمیزاد که هرچی میکشیم از اونه...
کوچیکترین اتفاقی روی حال دلامون تاثیر میذاره
یکی اونقدر حساسه که اگه اونی که دوسش داره درست بهش نگاه نکنه ناراحت میشه
اون یکی هم اونقدر بیحسِ که هرچی یکی خودشو براش پر پر میکنه نمیبینه
چرا چشمامونو باز نمیکنیم؟
یکم به اطرافمون نگاه کنیم، فقط یکم
توجه کنیم... ببینیم کی بیشر حواسش بهمون هست؟
صرفا فقط یه شخص نمیتونه باشه... هرچیزی میتونه باشه
حتی یه موجود خیالی، حتی یه لباس سادهی رنگی...
چرا بهجای حال خوب داریم حال بد تحویل میدم؟
هزار تا سوال تو ذهنمه که نمیدونم چطوری بگم
ولی اینو میدونم که همهش بر میگرده به خودمون
درسته....!
همیشه هم اشکال از اطرافیان ما نیست
یه بارم توی خودمون دنبال مشکل بگردیم، اول خودمونو درست کنیم، بعدش تلاش برای بهتر شدن بقیه افراد...
همونجایی انسانیت از بین رفت که وقتی یکی مهربون بود گفتم طرف اُسکُله
هرکاری کرد یه اَنگ زدیم بهش
یادمون نره همهی ما آدمیم، همهی ما میبینیم و میشنویم...
به جای دادن انرژی منفی و چرت و پرت گفتن
یکم حال خودمونو خوب کنیم
حرفای خوب بزنیم
مثلا بگیم، امروز چقدر لباست بهت میاد
مثلا لبخند بزنیم
مثلا وقتی یه فرد رو تو خیایون دیدیم یهو بی هوا بهش سلام کنیم
یا اصلا یهو به یکی گُل هدیه بدیم
یا مثلا....
همچین چیزای کوچیک جمع میشن و روی هم انباشته میشن و حال خوب رو برای همهمون میسازن
برای همهمون....
حال خوب اومدنی نیست، ساختنیه!
درون آدما پر شده از چیزایی که با ظاهرشون از زمین تا آسمون تفاوت داره
درونشون خوبه، بیرون بد یا شایدم بلعکس...
من که نفهمیدم چی شد آخرش، اما میدونم هنوز میشه آخرشو درست تر نوشت✌️?
میشه حال خوب ساخت، میشه...!