در سخنی منتسب به آنتوان چخوف هست که می گوید :
هنرمند سوال طرح می کند ، نه اینکه سوالی را پاسخ دهد ، انگار چخوف دارد فیلسوف و هنرمند را یکی می کند ، چرا که فیلسوف هم می پرسد مانند سقراط که با روش دیالکتیک اش ، فلسفه اشاعه می کرد ، از حکومتی ها گرفته تا روشنفکران و حتی مردم عادی و عامی !
به این جمله دقت کنید :
دیشب خواب یک پروانه ای را دیدم ، حال آیا من پروانه ام که خواب می بیند که یک انسان است یا انسانی هستم که خواب پروانه دیده ؟
این یک جمله متفکرانه ی ، بشرِشرقی است که هنوز مدرن نشده بوده و هنوز در صورت تفکر منطقی ، شکل اول و در ماده تفکر منطقی،برهان را تنها ترین روش درست بودن سخنان و رفتارهای بشری نمی دانست
به بیان ساده تفکر آنچه که منطق برای ما می گوید نیست
تفکر انواعی دارد مانند تفکر هنری ، عرفانی ، و...
که با شهود می توان به آن رسید ،
قلب را ما فراموش کرده ایم قلب حکم میکند ، دوست می دارد ، ذوق و شور دارد ، و این قلب است که منشا این همه آثار بی بدیل هنری عرفانی است که می توان نمود آن را در جهان پیشا مدرن دید ،مثلا در معماری ها ، نقاشی ها ، شعرها و داستان ها
الغرض این متن دیگر توان طویل شدن ندارد ،
فقط منظور ما این بود که بیرون از فضای تفکر نسبی انگار مدرن تفکر هم هست ، فقط باید شهود کنی ، شهود
می توانی در کتاب جنایات و مکافات نشانه هایی پیدا کنی
ممنون حسن ریاضی