نمیدونم دقیقا از کجا باید شروع کنم...
شما نقطهی عطف زندگی من بودی و هستی آقای ابالفضل(ع)...
زمانی که عرصه دنیا برام تیره و تنگ شد و نمیدونستم باید چیکار کنم و اصلا چطور از اون تاریکی بیرون بیام...
شما نور شدی و از جایی که فکرشو نمیکردم وارد تمام زندگی من شدی و از همه مهمتر توی قلبِ تیره و تاریک و غبار گرفته از گناه من جا خوش کردی و همین وجود شما در هر لحظه و هر ثانیه از زندگیم بود که باعث شد بزرگترین سرمایه خودم یعنی امیدمو از دست ندم و شما دریچهی امید به قلب من بودی...
اینکه وقتی دلم گرفته بود و هیچ همسخن و همدلی نبود که باهاش درددلمو درمیون بزارم خودت رو نشون دادی و هر زمان ازت نشونه خواستم دریغ نکردی... یا عبـّــاس شما خیلی آقایی.. خیلی مردی.. و مردونگیت رو در تمام لحظات زندگیت به خدا اثبات کردی از همه مهمتر توی وفاداری تکی...
برای من یکی که لیاقت محبت شما رو ندارم شما بهترین همراه زندگیمی... از اولین باری که گنبدت رو دیدم ۵ سالی میگذره اما عشق به تو ، برادرت و خانوادهات روز به روز در دلم بیشتر میشه و هر روزی که میگذره خدا رو بابت وجود شما توی زندگیم شاکرم..!
و همین ولادت بهانهای شد تا دوباره کمی باهات صحبت کنم، البته اینبار متفاوتتر ..
" با خودم گفتم چرا توی ویرگول از شما ننویسم..؟ و این پست چرا بین پستای ویرگول نباشه؟.. این شد که این جا نوشتم و بابتش هم خیلی خوشحالم..
تولدتون مبارک ماه بنی هاشم 🌙❤️:)