یگانه معینی
یگانه معینی
خواندن ۷ دقیقه·۴ سال پیش

به خودم آمدم انگار تویی در من بود

مسئله‌ی چیستی خود، قابل شناخت بودن خود و تمایز آن با دیگر مفاهیم از قبیل حافظه، شخص، روح، تفکر و ادراک از دیرباز و طی قرون متمادی در میان اهل فلسفه و تفکر مورد بحث بوده است. از جمله‌ی موضوعاتی که در میان متفکران مورد اختلاف قرار داشته، تلقی مفهوم خود به صورت ابژکتیو یا سوبژکتیو است. در تلقی مفهوم خود به عنوان امری ابجکتیو، خود به نوعی موضوع شناخت و اندیشه است در حالی آن چه در تلقی سوبژکتیو مطرح است، خود به معنای فاعل شناخت و ادراک و ساخت‌دهنده به واقعیت معنا شده و با واژه‌ی ‌”من” توصیف می‌گردد. برخی متفکران نیز بر جدایی ناپذیری خودِ ابژکتیو و منِ سوبژکتیو تاکید کرده‌اند. با این همه، آن چه امروز با عنوان خودانگاره (self concept) در ادبیات علمی و پژوهشی روانشناسی مطرح می‌شود، مگر در رویکردهایی که به نگاه پدیدارشناختی معتقد هستند، به معنای ابژکتیو خود، یعنی آن چه موضوع اندیشه، شناخت و ادراک قرار می‌گیرد رایج است. در همین تلقی، خودانگاره از چشم‌اندازهای متفاوتی معنا شده است. برای مثال، خودانگاره از چشم‌انداز شناختی، طرحواره‌ای کلی شامل اطلاعات سازمان‌یافته درباره‌ی صفات، اهداف، انتظارات، نقاط قوت و ضعف و گرایشات شخصی می‌باشد که فرد را قادر می‌سازد با استفاده از این طرح ذهنی گسترده، رفتار و احساس خود را در موقعیت‌های فرضی پیش‌بینی کند. از منظر اجتماعی، ارتباط با دیگران و نقش‌هایی که در این روابط ایفا می‌شود، سنگ‌بنای ساخته شدن خودانگاره است. در این دیدگاه، مفهوم خود امری اساسا میان فردی است که ساختار و محتوای آن توسط طیف گسترده‌ای از فعالیت‌های اجتماعی، نقش‌ها، روابط گوناگون و عضویت گروه‌ها و جوامع شکل می‌گیرد.

دکارت با جمله‌ی من می‌اندیشم پس هستم یقینی بودن مفهوم خود را مطرح کرد. اما آیا این خود یقینی دارای مرزهای یقینی نیز هست؟ پژوهش‌های تجربی و نظریه‌های روان‌شناختی با وجود استدلال‌ها و مبانی متفاوت، در اصل تغییرپذیری مرزهای خود، توافق دارند. مارگارت ماهلر، نظریه‌پرداز حوزه‌ی روابط شئ بیان می‌کند که در ماه‌های اول زندگی تمایزی میان کودک، دیگران و جهان پیرامون نیست. آنچه کودک را به درک تمایز میان خود و دیگران وارد می‌کند دلبستگی است. با این حال، تا زمانی که مراحل تمایز و انسجام خود ظاهر نشوند، کودک در احساس فردیت داشتن سردرگم است. مراحلی که زیگموند فروید در نخستین بخش کتاب تمدن و ملالت‌های آن در مورد مراحل تشکیل و تمییز خود بدان اشاره کرده نیز تا اندازه‌ای با نظریه‌ی ماهلر همپوشانی دارد. به عقیده‌ی فروید، کودک شیرخوار، تمایز خود را از انبوه محرک‌هایی که از جهان بیرون به سویش جاری‌ می‌شود ادراک نمی‌کند. درک این که برخی محرک‌ها در اختیار کودک هستند و برخی دیگر بدون ارتباط به فعالیت‌های کودک روی می‌دهند، من و objectرا در مقابل هم قرار می‌دهد. همچنین درک آزارنده بودن بعضی از محرک‌ها و لذت‌بخش بودن برخی دیگر، انگیزه‌ی جداسازی خود از محرک‌های ناخوشایند را در کودک تقویت می‌کند. در مراحل بعدی و با رشد قابلیت کودک در به کار گیری اصل واقعیت، تمایز میان محتویات خود و آنچه به خود نامربوط است منطقی‌تر می‌شود. بنابراین با این استدلال، آنچه انسان بزرگ‌سال به عنوان “من”احساس می‌کند، باقی‌مانده‌ و تکامل‌یافته‌ی احساسی بسیار فراگیرنده‌تر و گسترده‌تر می‌باشد. با این حال، اگر چه مرزهای خود طی رشد و گذار به سمت بزرگسالی در معرض تغییر و تکامل است، تغییر مرزهای خودانگاره در سنین بالاتر نیز به هیچ وجه مسئله‌ی نادری نیست. به گفته‌ی فروید، در بسیاری از آسیب‌های روانی مرز میان خود و جهان پیرامون به صورت نامعین درمی‌آید. اما حالتی نیز هست که بدون بیمارگونگی، مرزهای میان احساس من بودن و دیگری بودن محو می‌گردد و آن وضعیت عاشق بودن است که حائل میان فرد و موضوع عشق کمرنگ‌تر از تمایز بین افرادی است که در وضعیت عشق قرار ندارند.

احتمالا اگر با رویکرد فرویدی به پدیده‌ی تغییرپذیری خودانگاره در وضعیت عشق نگاه کنیم، عشق به مثابه شکلی از بازگشت به مراحل پیشین رشد روانی تعبیر می‌شود. اما یافته‌های مطالعات معاصر، این پدیده را به گونه‌ای دقیق‌تر توضیح داده‌اند. مطالعات آرون در سال ۱۹۹۵ آمیختگی خودانگاره‌ی افراد در بطن روابط عاشقانه را در ادبیات پژوهشی برجسته ساخت و بررسی ابعاد مختلف این موضوع، تا به امروز در دست انجام است.

به طور کلی نحوه‌ای که درباره‌ی خویش می‌اندیشیم، بسیار از موقعیت‌های گوناگونی در آن قرار می‌گیریم تاثیر می‌پذیرد. تقاضاهای محیط، انتظاراتی که دیگران از نقشی که در زمینه‌ای خاص ایفا می‌کنیم دارند، رفتار دیگران و انتظاری که از رفتار دیگران با خود داریم، چگونگی اندیشیدن درباره‌ی خودمان را متاثر می‌سازند. تغییراتی که در زندگی رخ می‌دهند نیز ویژگی‌های مرتبط با موقعیت را در خودانگاره برجسته می‌کنند. جای تعجب نیست که در نزدیک‌ترین شکل ارتباط انسانی که ارتباط عاشقانه است،کسب نقش اجتماعی جدید و ورود به موقعیتی خاص با تقاضاهای ویژه، تاثیر پررنگ‌تری را نمایان می‌سازد. اما به طور عمده، روابط عاشقانه این تاثیر را از طریق تغییر در محتوای خودانگاره و تغییر در آن آشکار می‌کنند.

کارل راجرز، در نظریه‌ای که درمان فردمدارش را بر آن بنا کرد، رابطه‌ی درمانی را شرط لازم و کافی برای هموار نمودن مسیر شکوفایی مراجع شناسایی می‌کند. رابطه‌ای که خاصیت درمانی دارد با همدلی، توجه مثبت نامشروط و صداقت بین فردی مشخص می‌شود. چنین رابطه‌ای حتی خارج از اتاق درمان و در میان افراد صمیمی نیز ممکن است وجود داشته باشد. در این رابطه، افراد اطمینان پیدا می‌کنند تا جنبه‌های سرکوب شده‌ی خودانگاره‌شان را در محیطی امن تجربه کنند. اگر رابطه‌ی عاشقانه چنین محیط امنی را فراهم کند، از این طریق به گسترش محتوای خودپنداره می‌افزاید. از سوی دیگر، اگر توجه مثبت نامشروط از سوی شریک عاطفی دریافت نشود و ویژگی‌های خاصی مورد تحسین شریک قرار گیرد، باز هم ممکن است که آن ویژگی یا ویژگی‌های نزدیک به آن، در حیطه‌ی خودانگاره‌ی فرد برجستگی و تاکید بیشتری پیدا کند.

با این همه، فرآیند اساسی که تغییر در محتوای خودپنداره را موجب می‌گردد، توسط آرون فرآیند گسترش خود (self expanding) نامیده شده است. مدل گسترش خود بر دو فرض اساسی مبتنی است. نخست این که افراد دارای انگیزش اساسی برای گسترش دادن منابعی که خودانگاره را تشکیل می‌دهد هستند (شبکه‌های دوستی، اطلاعات، نقش‌های اجتماعی) و این انگیزش، آن طور که فرض دوم بیان می‌کند، در روابط میان‌فردی، منابع تشکیل‌دهنده‌ی خودانگاره‌ی دیگری را نیز در بر می‌گیرد. هر چه ارتباط و اشتراک دو شخص بیشتر باشد، اشتراک هویتی‌شان هم بیشتر است. همان طور که قابل حدس است، در روابط عاشقانه، خودانگاره‌ی طرفین رابطه، بیشترین اشتراک را پیدا می‌کند تا جایی که اهداف، دوستان، دارایی‌ها، عواطف و بسیاری از مظاهر خودانگاره‌ی دو طرف در هم می‌آمیزند. علاوه بر منابع مشترک، موجودیت معشوق نیز به محتوای خودانگاره اضافه می‌شود بنابراین تغییر در محتوای خودانگاره از طریق اشتراک و ادغام با خودانگاره‌ی دیگری، در جهت گسترده‌تر شدن روی می‌دهد. احتمالا این توضیح، شرح گویاتری از وضعیتی که فروید در تمدن و ملالت‌های آن درباره‌ی عشق توصیف کرد باشد. با اینکه این مدل کلیت پدیده‌ی ادغام خودانگاره‌ها‌ را توضیح می‌دهد، اما تفاوت‌های فردی نیز نقش بسزایی در کمیت و کیفیت این ادغام ایفا می‌کند. برای مثال افراد با سبک‌های دلبستگی متفاوت، به میزان گوناگونی خودانگاره‌شان را با شریک عاطفی ادغام می‌کنند.

پدیده‌ی ادغام خودانگاره با دیگریِ محبوب، تا اندازه‌ای توضیح‌دهنده‌ی پریشانی و ناراحتی پس از جدایی نیز هست. جدایی، مستلزم از دست دادن بخشی از خودانگاره است. پس موجب اخلال در ثبات و اطمینانی که نسبت به ارزش‌ها، باورها، اهداف و صفاتی که سابقا به رابطه‌ گره خورده بود می‌شود. سردرگمی درباره‌ی خودانگاره، بخشی از رنج متعاقب جدایی را توضیح می‌دهد.

همانطور که در سطور بالاتر اشاره شد، تفاوت‌های فردی هم در میزان گرایش به ساختن هویت اشتراکی و هم در آسیب به خودانگاره بعد از جدایی احتمالی تاثیرگذار است. چگونه می‌شود بدون اجتناب از نزدیکی و صمیمیت، آسیبی که جدایی احتمالی از شریک عاطفی به خودانگاره وارد می‌کند را کاهش داد؟ احتمالا نظریه‌های دیگر، در این مورد می‌توانند الهام‌بخش باشند. برای مثال می‌شود از اریک اریکسون کمک گرفت. اریکسون طی نام‌گذاری مراحل رشد روانی اجتماعی انسان، مرحله‌ی صمیمیت در برابر انزوا (دوره‌ی جوانی) را پس از مرحله‌ی کسب هویت در نوجوانی قرار داده است. می‌توان حدس زد که کسب موفقیت‌آمیز هویت که شامل جستجوی فعال اهداف، ارزش‌ها و تعهد به آن‌هاست، پیش‌نیازی برای ایجاد روابط صمیمانه به شمار می‌رود. داشتن هویت منسجم، موجب می‌شود که افراد بدون این که هویت خود را دستخوش تغییر اساسی کنند، هویتی مشترک در بستری صمیمانه بسازند. در این صورت، اگر چه جدایی ذاتا رویدادی ناراحت‌کننده است، اما اساس خودانگاره‌ی افراد را از هم نمی‌پاشد.

منابع

Falling in love: prospective studies of self-change. Arthur Aron & Meg Paris. 1995

The self-concept: theory and research. Sunsil S Bahr & Michael Kyrios. 2016

Putting me back together by getting back together: post-dissolution self-concept confusion predicts rekindling desire among anxiety attached individuals. Morgan A Cope & Brent A Mattingly. 2020

نظریه‌های روان‌درمانی، جیمز اُ. پروچاسکا و جان سی. نورکراس، ویراست هشتم، انتشارات روان

تمدن و ملالت‌های آن، زیگموند فروید، چاپ ششم، نشر ماهی

روانشناسی اجتماعی کاربردی، آبراهام پی یونک و مارک ون گرت، انتشارات ویرایش

نظریه‌های شخصیت، دوان پی شولتز و سیدنی الن شولتز، ویراست دهم، انتشارات ویرایش

عشقرابطهروانشناسی عشق
در زمانه‌ی بدون قلب، از عشق می‌خوانم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید