حَنآ·۱ ماه پیشنرگس های خزان زدهگلبرگ های ظریف نرگس را دیده ای؟ بغضشان از همینجا مشهود است. از بهر تنهایی میگریند. از فرط بی کسی. حق هم دارند؛ هر چه نباشد، خزان از راه نر…
حَنآ·۲ ماه پیشماه نوماه نو را بیشتر از ماهِ کامل دوست داشتید. به عقیده تان ظریف تر و دلبرتر بود. البته که او برایتان همیشه همان یار محبوبی محسوب میشد که نیمه ش…
حَنآ·۳ ماه پیشاندوه پیچک های امین الدوله-هنگام بازگشتت احتمالا خزان از راه رسیده باشد.این را زیر لب هنگامی که ساکَت را بر شانه چپت انداخته و پشت بندش، بر پیشانی ام بوسه میزدی، زم…
حَنآ·۳ ماه پیشدر باب فراقتصدقت دلتنگی که شاخ و دم ندارد. شب و روز نمیشناسد. بی هوا در ساعات غیر معمول یقه ام را میگیرد و بغض را در گلویم مهمان میکند.البته که من…