
سلام، ریحانه هستم 22 ساله از تهران ... حس میکنم معرفی خیلی کمی بود، پس بزارید بگم که من یه دختر کاملا معمولی با یه خانواده کاملا معمولی هستم.(نکنه انتظار داری یه دختر بدبخت بیچاره ی یتیم و بی خانمان باشم؟)یه برادر اوتاکو دارم که یکم نه، خیلی معتاد انیمست. انقدر که من بدبختو تو دوران کنکور مجبور کرد بشینم یه انیمه ی 720 قسمتی ببینم:/ حالا اینکه چطوری رو بگذریم. خب من الآن دارم توی دانشگاه ناهارمو کوفت میکنم. بدون شک وقتی وزیر بهداشت شدم باید آشپزاشونو به جرم علف هرز ریختن توی قرمه سبزی مجازات کنم. عه یه کلاغ.. وات؟ چرا منقارش قرمزه؟ عهههههه اومد رو دستم... گوگولیییییییی :زاغ نوک سرخ.
-بله؟
+اسمشه.یه نوع پرنده ی دست آموز از خانواده ی کلاغ ها. اهلیه،میتونی بهش دست بزنی.
یه پسربچه ی 6-7ساله تو دانشگاهمون روی صندلی محبوب من نشسته و داره به منی که زیست شناسی میخونم در مورد حیوانات توضیح میده! خدایا منو کاهو کن.
-اسمت چیه؟
صد در صد از اون بچه های کنه ایه که تا میبینه داری باهاش یه کلمه حرف میزنی سریع پسرخاله میشه. دلم نمیخواد بچه ها فکر کنن با این بچه دماقو نسبتی دارم.
+حنانه هستم. تو چی؟(همیشه میخواستم حنانه باشم، ولی نشد)
-دروغگویی کار خوبی نیست، ریحانه.
+تو...
اون بچه... خطرناکه ! نباید باهاش حرف میزدم، نباید بهش نگاه میکردم، نباید به سوالاتش جواب میدادم! من یه احمقم. باید فرار کنم! دیگه یه لحظه هم اینجا نمیمونم_
-تو میمیری! تو تا 5 دقیقه ی دیگه میمیری!
دوتا پا داشتم 7 تا دیگه هم قرض کردم و فراررررر!
-4دقیقه و 43 ثانیه.
از در دانشگاه بیرون رفتم. حتی به چرت و پرتای پیرمرد نگهبان هم گوش نکردم.
-2 دقیقه و 17 ثانیه.
از خیابون های اطراف رد شدم، اما انقدر حول بودم که پام به جدول گیر کرد و خوردم زمین و با آسفالت وسط خیابون یکی شدم.
-21 ثانیه.
صدای بوق کامیون آزار دهنده بو_ چی؟! کامیون؟ در حالی که هنوز رو زمین پهن بودم سرمو برگردوندم و یه کامیون سفید دیدم. همیشه ازش برای حذف کارکترای کیدراما استفاده میشد ولی ... یعنی منم به سرنوشتشون دچار میشم؟ نهههههه من هنوز جوونمممم! هنوز نتونستم فیگور مادارا رو بخرمممم، وان پیسو تموم نکردمممم
-5 ثانیه.
به داداشم نگفتم که لباس زیر مورد علاقش که طرح پلنگ بود رو انداختم تو توالتتتت
-3 . 2 ... با زندگیت خداحافظی کن، میاکو.
بوققققققققق
بومممممممم
شترققققققق