هانیه علی اکبر
هانیه علی اکبر
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

فروغِ یگانگی در شخصیت و هنر


"یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای شنیدن"

و فروغ نیست، ببیند که روزهای قرنطینه چه‌جور امان‌مان را بریده!

حتما شما هم این روزها بیشتر دلتان خواسته از پنجره‌ی خودتان به دنیا نگاه کنید. یا دلتان خواسته با دنیا در تماس باشید در عین حال قابی جز پنجره برای اتصال به دنیا پیدا نکرده‌اید! اما اگر فروغ زنده می‌ماند، اگر به خاطر یک تصادف در 32 سالگی از دنیا نمی‌رفت؛ حتما از پنجره شخصی‌اش به بیرون نگاه می‌کرد. حتما!
فروغ، آن شخصیتِ منحصر بفرد شعرِ معاصر ما و آن فروغِ زنانگیِ‌ بی‌باکِ و پرشورِ ایران در سال‌های مابین‌ِ دو انقلاب را یداله رویایی بهتر از هر کسی تعریف کرد: دریغا که دیگر نیست تا « با نگاه کبوتر و دهان ماهی حرف بزند. فروغ که در سینه او عصمت، مَدّی عظیم داشت»

زنی که بر شعر شورید و دوبار هم شورید. خودش معتقد بود از نیما یاد گرفته که چه‌طور نگاه کند. به نظر می‌رسد دوره‌ی دوم شاعریِ فروغ که مربوط به دو مجموعه‌ی آخر اوست، شورشِ او علیه شعر و زمانه‌‌ایست که پیش‌تر نیما علیه آن شوریده بود و فروغ در این شوریدگی متاثر از نیما و در بعضی نقل‌ها متاثر از کسانِ دیگری از جمله ابراهیم گلستان بود. که هر دو از شخصیت‌های خاصِ و یگانه‌ی هنر روزگار خود بودند. فروغ در شرح چگونگی تأثرش از نیما گفته بود: «یعنی او وسعت یک نگاه را برای من ترسیم کرد... ریشه یک چیز است. فقط آنچه می‌روید متفاوت است. چون آدم‌ها متفاوت هستند. من به علت خصوصیات روحی و اخلاقی خودم- و مثلا خصوصیت زن بودنم- طبیعتا مسائل را به شکل دیگر می‌بینم. من می‌خواهم نگاه او را داشته باشم اما در پنجره خودم نشسته باشم.»

شاید به همین خاطر است که برخی معتقدند فروغ یک چهره دارد با دو نیمرخ. نیمرخی که شاعر « اسیر » و «دیوار» و « عصیان» است؛ و نیمرخی که شاعر « تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم». به گفته خودش: "در دیوار و طبعا در اسیر فقط بیان کننده‌ی دنیای بیرون از خود بودم. در آن زمان شعر هنوز در من حلول نکرده بود. بلکه با من همخانه بود. مثل شوهر و مثل معشوق، مثل همه آدم‌هایی که چند مدتی با آدم هستند. اما بعد شعر در من ریشه گرفت و به همین دلیل موضوعِ شعر برایم عوض شد و دیگر من شعر را تنها در بیان احساس منفرد درباره خود نمی‌دانستم. بلکه هر چه شعر بیشتر در من رسوخ کرد، من پراکنده‌‌تر شدم و دنیاهای تا‌زه‌تری کشف کردم."

همین کشف دنیاهای تازه‌‌تر عاملی بود که فروغ را از حد شهرت آغازین فراتر برد. اما اگر شاعری نبود که استعداد عبور از آن مرحله را داشته باشد، در حد شاعران رمانتیک و سانتی‌مانتال آن زمان تثبیت می‌شد و موفق نمی‌شد با « تولدی دیگر» و « ایمان بیاوریم» نشان دهد که ذهن خلاق و پویایش تا چه حد توان باروری و رشد دارد.

زندگی فروغ کوتاه بود اما آثارش هنوز زنده‌اند. این گفته را علاوه بر اشعارش، نخستین فیلم کوتاه مستندش، خانه سیاه است که در پی دیدار او از آسایشگاه جذامیان ساخته شد، تصدیق می‌کند. حتی اخیرا انتشار نامه‌های‌هایش به پرویز شاپور و ابراهیم گلستان نیز علی رغم اینکه سالها از مرگ فروغ گذشته بود، همچنان کلی حاشیه و سر و صدا ایجاد کرد. هنوز هم خبرنگارانی در مصاحبه با ابراهیم گلستان به رابطه‌اش با فروغ سرک می‌کشند.
اولین تپش‌های عاشقانه قلبم، نام کتابی‌ست که به همت پسر فروغ کامیار و عمران صلاحیِ شاعر و دوست نزدیکِ پرویز شاپور منتشر شد و شامل نامه‌های او به پرویز شاپور از سن 16 سالگی تا 21 سالگی است. نامه‌هایی که می‌گویند اگر بی‌جواب هم می‌ماند اما میل به نگارش نامه‌ی بعدی را کمرنگ نمی‌کرد. اخیرا نیز فرزانه میلانی پژوهشگر شعر زنان، از قصدش برای چاپ تعدادی از نامه‌های منتشر نشده فروغ به ابراهیم گلستان گفته بود که انتشار یکی از این نامه‌ها در یک وبلاگ ادبی جنجال‌های فراوانی نیز برانگیخت.

تحلیل و تفسیر نامه‌های فروغ هر چند برای کسانی که می‌خواهند از او بگویند و بنویسند خیلی جذاب است اما به نظر می‌رسد مهم‌تر از این مسئله بررسی تحول زندگی شاعری‌ست که اگرچه بسامد کلماتش در سه کتاب اول کلیشه‌ها و واژه‌هایی چون حسرت، امید، عشق و ... بود؛ ولی در «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم» شعرش به حقیقت تولدی دیگر یافت. چنانکه جهان ِ شعری او و ترکیب‌های برساخته‌اش هنوز که هنوز است محل تامل و شگفتی است. این پختگی در شعر و اندیشه بود‌ که فروغ را از شاعران رمانتیک هم‌عصر خود جدا کرد و به جایگاه بی‌نظیری رسانید. جایگاهی که در شعر معاصر ما پس از گذشت سال‌ها از مرگِ فروغ، هنوز هیچ شاعری از بین زنان و حتی مردان -که البته خودِ فروغ به این دسته بندی‌ها چندان علاقه‌ای نداشت- نتوانسته به آن برسد.
الغرض درس بزرگ زندگی و هنر فروغ برای ما علاقه‌مندان ادبیات در روزهای سخت درگیری با کرونا و قرنطینه، همین نگاه از پنجره‌ی خودمان به دنیا و رسیدن به درک و دریافت شخصی خودمان به زندگی پیرامون می‌تواند باشد. شاید که این نگاه شخصی و خلاقیت‌های منحصر به فرد هر یک از ما، لااقل بستری شود برای رهایی جمعی همگی‌مان از این مصیبت‌های عصری. آن هم در پناه هنر و ادبیاتی که به راستی پناه‌گاه انسان آزرده و وحشت‌زده از حقایق تلخ این دنیاست‌؛ و همیشه پناه‌گاهِ ما رویاست.

فروغ فرخزاد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید