.همیشه یک جای کار می لنگد و من سخت معتقدم که هیچگاه هیچ چیز کامل نخواهد بود!حتی جغرافیا با تمام وسعتش تو را بمن نرساند و حتم دارم که به عمد تو را گم کرد تا آن روز،آن روز که عجیب عاشق بودم نبینمت !شاید آن روز که تمام خیابان ولیعصر را پیاده قدم میزدم شاید تو را ببینم ،تنها در گوشه ای نشسته بودی و شعر می نوشتی!!هر چه که بود آن روز نبودی روزهای دیگر هم نبودی.اصلا مسیرمان هرگز یکی نبود....اما حتم دارم که اگر می دیدمت عاشق میشدم اگر می دیدی ام عاشق میشدی......و دیگر هیچ جای کار نمی لنگید...