حسام‌الدین شمس
حسام‌الدین شمس
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

چگونه عزت نفسمان را افزایش دهیم؟ + صلح با تروریست وجود ( حسادت )



این یادداشت ادامه پست قبلی « فکر کنم شاه کلید را پیدا کردم! » هستم.

در پست قبلی درباره موضوع پذیرش اندکی توضیح دادم و یک دسته بندی اجمالی هم در رابطه با انسان ها نوشتم و حالا قصد دارم درباره تاثیراتش در عزت نفس بنویسم.

اما چطور؟



یکی از نشانه های بارزی که می توان به راحتی عزت نفس پایین را شناسایی کرد حسادت است. کسی که بر احساسِ حسادتش کنترلی ندارد، قطع به یقین عزت نفسش ضعیف است.

شاهین کلانتری در یکی از توییت هایش می گوید:

حسادت نکن، فکر کن.

حسادت نکن، کار کن.

حسادت نکن، خویشتن دار باش.

حسادت نکن، خیر خواه باش.

حسادت نکن، آدم باش.

ابتدا برویم ببینیم این حسادت چیست که شاهین کلانتری آنقدر از انجام دادنش نهی کرده است و خیلی ها از جمله من زخم خورده اش هستند.


ما چرا حسادت می کنیم؟

به عقیده من ما زمانی حسادت می کنیم که به شخصی حسرت بخوریم، حسرت به داشته ها و نداشته هایش.

ریشه حسادت، در حسرت است.

حسادت یکی از بزرگ ترین ریشه های عزت نفس پایین، حداقل برای من در گذشته بوده است.

حسرت برای من در گذشته مثل یک تروریست انتحاری بود که هربار خودش را در بخشی از ذهنیتی که از خودم داشتم می زد و تکه ای از آن را بدل به ویرانه ای می کرد.

از نظر من حسادت می تواند یکی از کلیدی ترین نقاط ضعف شخصیت انسان باشد، چرا که حسادت آبستن یکی از بنیادی ترین احساسات آدمی است، حسرت!

وقتی ما حسادت می کنیم، در واقع در حال حسرت خوردن هستیم، حسرت، از عدم پذیرش خود ناشی می شود و به عقیده من عدم پذیرش یعنی بی مسئولیتی در زندگی.

ما وقتی حسادت می کنیم به جای آنکه سعی کنیم خودمان را بهبود ببخشیم مدام مثل عاشقی که به معشوقش نگاه می کند و یا قاتلی که به مقتولش نگاه می کند ( ! ) به موفقیت های دیگران چشم می دوزیم و پاک خودمان را فراموش می کنیم و همین فراموشی سبب می شود که در جایی از زندگیمان ناگهان سرمان به سنگ بخورد و مثل ماجرای حضرت عزیر که ناگهان از خوابی چند صد ساله بیدار می شود و فقط چند تکه استخوان از آن دراز گوش بخت برگشته مانده است، ما هم ناگهان بیدار می شویم و متوجه می شویم که افسوس! سال ها به زندگی دیگران چشم دوختیم و حال اینکه خودمان خیلی از فرصت هایمان، دوستانمان، زمانمان و از همه مهم تر رویاهایمان را از دست داده ایم.

ما زمانی می توانیم در زمان حال زیست کنیم که دست از چشم چرانی کردن از موفقیت های دیگران دست بکشیم و به سراغ شکوفایی خودمان برویم...

اما من چطور توانستم بر این تروریستِ وجود ( حسادت ) مقابله کنم و به یک صلح نسبی برسم؟

من به دنبال راهکار رفتم و می روم. حسرت خوردن مثل جنگیدن سربازی می ماند که در میدان نبرد بترسد و فقط نظاره گر این باشد که دشمنان بیایند و او را تیر باران کنند. حسرت خوردن نوعی انفعال نسبت به وقایع زندگی مان هست.

اما من به دنبال راهکار رفتم، دنبال اقدام عملی می گشتم و تن به مبارزه دادم.

با یک مثال قضیه را واضح تر بیان می کنم:

تصور کنید شخصی از شما در فلان مهارت بهتر است. در این موقعیت ناگهان حس بدی به شما دست می دهد و با خود می گویید که چرا شما از او سطح پایین تر هستید و با خود می گویید کاش من هم مثل او بودم. در چنین وقتی ذهن ما با انتقادهای بیجا، تخریب های ناجوان مردانه و حسرت خوردن تلاش می کند که کمبود های ما را بپوشاند تا حس حقارت نکنیم و این چنین حسادت به وجود می آید.

اما در همین جا می توان این چرخه را متوقف کرد، شما می توانید بگویید خیلی خب او از من بهتر است، حالا من چطور می توانم این ضعف را جبران کنم؟

با این روش شما خودتان را همان طور که هستید و با همه کاستی هایتان می پذیرید و سپس به سراغ اقدام عملی می روید تا مشکل را حل کنید.

این دقیقا همان مفهومی است که استفان کاوی در کتاب هفت عادت مردمان موثر در همان عادت اول می زند.

من به جای آنکه مقصر را در عومل بیرونی پیدا کنم، خودم دست به کار می شوم و از خودم با این پرسش شروع می کنم که من برای این مشکل چه کاری می توانم انجام بدهم؟

با این سوال من به جای آنکه حسادت بورزم روی راه حل ها متمرکز می شوم.

به همین سبب است که می گویم حسادت نوعی بی مسئولیتی در زندگی است، چراکه فقط باعث تقویت قدرت، عوامل بیرونی می شود و برعکس مشکل را بدتر می کند.

اما زمانی که من مسئولیتم را می پذیرم، خود به خود و کم کم حسادت ریشه کن می شود چراکه ما حالا راه حلی برای حل کمبود هایمان داریم و حسرت از بین می رود به سبب اینکه حسرت در نا امیدی به وجود می آید و وقتی راه حلی برای رفع حسادت باشد نا امیدی هم وجود نخواهد داشت و این چرخه مدام تکرار می شود...

و در نهایت باید به این نکته اشاره کنم که حسادت یک حس طبیعی در وجود انسان است، غریزه ای که اگر افسار گسیخته نباشد می تواند حتی باعث رشد شخصیت ما نیز بشود.

حسادت حالا برای من مثل چراغ قرمز شده است، چراغی که وقتی حس حسادت پیدا می کنم ناگهان روشن می شود و متوجه می شوم حتما یک اشتباهی در مسیر اهدافم انجام داده ام و یا احساسات و نیازهای سرکوب شده ای در من وجود دارد که من به آنها در این اواخر توجه نکرده ام و همین سببِ حسادت، در من شده است.

چندی پیش جمله ای با این مضمون از امام صادق خواندم:

« دوستانی که از من انتقاد می کنند گویی به من هدیه داده اند. »

برای من هم احساس حسادت، حکم هدیه ای پیش کش شده از ذهنم را دارد؛ برای من حسادت مثل هشداری است که باید دوباره هدفم و مسیر زندگی ام را بازبینی بکنم.


عزت نفسحسادتپذیرشچگونه عزت نفسمان را افزایش دهیم؟چگونه حسادت نکنیم؟
در این صفحه دیگر فعالیت نمی‌کنم./ ایمیل من: hesamshamsnia@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید