𝐇𝐨𝐬𝐬𝐞𝐢𝐧.𝐏𝐖
𝐇𝐨𝐬𝐬𝐞𝐢𝐧.𝐏𝐖
خواندن ۷ دقیقه·۱ ماه پیش

وقتی با هیولاها می‌جنگی، خودت هیولا نشی! (چرا که نه؟)

«آن‌کس که با هیولا می‌جنگد، باید مراقب باشد که خود بدل به هیولا نشود. اگر مدتی طولانی به پرت‌گاهی بنگری، پرت‌گاه نیز به تو چشم می‌دوزد.
«آن‌کس که با هیولا می‌جنگد، باید مراقب باشد که خود بدل به هیولا نشود. اگر مدتی طولانی به پرت‌گاهی بنگری، پرت‌گاه نیز به تو چشم می‌دوزد.


حتماً برات پیش اومده که بخوای با یه مشکل بزرگ یا یه آدم خیلی بد مقابله کنی. شاید اونقدر انرژی و تمرکزت رو بذاری روی این که چطور با اون مشکل یا آدم بجنگی که یه لحظه یادت بره خودت داری تبدیل به همون چیزی می‌شی که ازش متنفری. این جمله از نیچه که می‌گه: «اونی که با هیولا می‌جنگه باید حواسش باشه خودش هیولا نشه» دقیقاً همین رو می‌گه.

ولی خب، این جمله یعنی چی واقعاً؟ چرا وقتی با یه چیز بد مقابله می‌کنی، ممکنه خودت هم شبیه همون چیز بد بشی؟ ما تو زندگی‌مون همیشه در حال جنگیدن با مسائل مختلف هستیم: بی‌عدالتی، ناحقی، آدمایی که اذیتمون می‌کنن، یا حتی سیستم‌های غلط. ولی وقتی اون‌قدر غرق این جنگ می‌شی، خطر این وجود داره که اخلاق و ارزش‌های خودت هم کم‌کم تغییر کنه و تو هم به همون چیزی تبدیل شی که داشتی باهاش می‌جنگیدی.

چرا مبارزه با هیولاها ما رو به هیولا تبدیل می‌کنه؟

وقتی با یه چیز خیلی بد یا یه آدم خیلی ناعادل مبارزه می‌کنی، معمولاً برای رسیدن به پیروزی باید انرژی و تمرکز زیادی بذاری. توی این جنگ‌ها، بعضی وقتا مجبور می‌شی از روش‌هایی استفاده کنی که شاید در حالت عادی قبولشون نداشتی. مثلاً برای مقابله با یه آدم دروغگو، ممکنه خودت هم توی بعضی موقعیت‌ها به دروغ متوسل بشی. یا وقتی با یه سیستم فاسد مبارزه می‌کنی، ممکنه به مرور زمان کم‌کم تو هم به یه سری از روش‌های نادرست عادت کنی، چون فکر می‌کنی تنها راه پیروزی همین‌هاست.

نکته اینجاست که وقتی مدام در حال مقابله و جنگیدن هستی، توجهت به اینه که دشمن رو شکست بدی، و کمتر به این فکر می‌کنی که چه تاثیری روی خودت داره. خیلی وقت‌ها آدم اونقدر درگیر هدفش می‌شه که فراموش می‌کنه مهم‌تر از پیروزی توی هر جنگی، حفظ انسانیت و اخلاقیات خودشه. اینجا همون جاییه که «پرت‌گاه» به تو چشم می‌دوزه؛ وقتی تو خیلی طولانی بهش نگاه کنی، کم‌کم اونم داره تو رو می‌بینه و روی تو تاثیر می‌ذاره.

مثال‌های واقعی از این مفهوم

توی تاریخ هم می‌تونیم خیلی از این نوع اتفاق‌ها رو ببینیم. مثلاً انقلاب‌ها معمولاً با هدف‌های خوب و برای مقابله با ظلم و فساد شروع می‌شن. اما خیلی وقت‌ها همون رهبرانی که برای عدالت می‌جنگیدن، بعد از رسیدن به قدرت خودشون همون کارهایی رو می‌کنن که قبلاً ازش متنفر بودن. چرا؟ چون وقتی آدم‌ها برای مدت طولانی با یه دشمن بزرگ مبارزه می‌کنن، کم‌کم ذهنشون به روش‌های اون دشمن عادت می‌کنه و شاید حتی فکر کنن که برای حفظ قدرت یا عدالت، باید همون روش‌ها رو استفاده کنن.

یه مثال دیگه، توی زندگی روزمره‌مون هم می‌تونه باشه. فرض کن توی محیط کاری، یه نفر همیشه سعی می‌کنه زیرآب بقیه رو بزنه تا خودش بره بالا. تو که از این آدم بدت میاد، تصمیم می‌گیری باهاش مقابله کنی. ولی اگر حواست نباشه، شاید کم‌کم خودت هم شروع کنی به استفاده از روش‌هایی مثل خودش؛ چون فکر می‌کنی تنها راه بردن همین‌هاست. اینجاست که متوجه می‌شی خودت هم داری به همون چیزی تبدیل می‌شی که ازش فرار می‌کردی.

چطور می‌تونیم مراقب باشیم؟

حالا سوال اصلی اینه: چطور می‌شه هم با «هیولاها» جنگید و هم خودمون هیولا نشیم؟ اول از همه باید بدونیم که حفظ ارزش‌ها و اخلاقیاتمون از هر جنگ و پیروزی‌ای مهم‌تره. باید همیشه یادمون باشه که چرا داریم مبارزه می‌کنیم و چه چیزی برای ما ارزش داره. هر وقت حس کردیم داریم از روش‌هایی استفاده می‌کنیم که در تضاد با باورهای خودمونه، باید یه قدم عقب بریم و دوباره به مسیرمون فکر کنیم.

نکته دیگه اینه که وقتی درگیر یه جنگ طولانی هستیم، باید از خودمون بپرسیم: «آیا هنوز هم دارم به خاطر همون هدف‌های اولیه‌ام می‌جنگم، یا فقط دنبال پیروزی هستم؟». این سوال کمک می‌کنه که از افتادن توی دام هیولا شدن جلوگیری کنیم.

◾️سوالی عمیق تر که یهو اومد به ذهنم اینه که:

خب چه ایرادی داره برای رسیدن به هدفمون گاهی اوقات هیولا بشیم؟ شاید لازم باشه برای شکست دادن یک هیولای بد، ما تبدیل به هیولای خوبی بشیم که اون رو شکست میده!

این سوال خیلی جالبیه و واقعاً بحث‌برانگیزه. خیلی‌ها می‌تونن بگن که برای رسیدن به یه هدف بزرگ، بعضی وقتا لازمه از روش‌هایی استفاده کنیم که شاید اخلاقی به نظر نرسن، ولی نتیجه‌اش چیزیه که در نهایت به نفع همه‌ست. به قول معروف، «هدف وسیله رو توجیه می‌کنه». اما بیایم دقیق‌تر به این موضوع نگاه کنیم و ببینیم آیا واقعاً تبدیل شدن به هیولا، حتی به شکل "هیولای خوب"، می‌تونه یه راه‌حل درست باشه یا نه.

هیولای خوب؟ یا همون هیولای جدید؟

وقتی می‌گیم «هیولای خوب»، در واقع داریم فرض می‌کنیم که می‌تونیم از روش‌های بد استفاده کنیم و با این حال، نیت و نتیجه کارمون خوب باشه. ولی مشکل اینجاست که وقتی یه آدم به روش‌های بد و غیراخلاقی رو میاره، حتی اگه نیتش خوب باشه، کم‌کم خودِ اون آدم و ارزش‌هاش تغییر می‌کنه. ممکنه اولش فکر کنیم که فقط یه بار قراره از این روش استفاده کنیم، ولی واقعیت اینه که وقتی یه بار این مرز رو رد کنی، دفعه‌های بعد راحت‌تر می‌تونی توجیه کنی که برای یه هدف خوب داری کار نادرست انجام می‌دی. در نهایت، چیزی که باقی می‌مونه، همون هیولاست، حتی اگه اولش نیتت "خوب" بوده باشه.

بهانه‌های خطرناک

یکی از مشکلات بزرگ این نوع فکر، اینه که آدم‌ها معمولاً برای خودشون بهانه‌های زیادی می‌سازن تا بتونن کارهای غیراخلاقی رو توجیه کنن. مثلاً می‌گیم: «خب، اگر من این کار بد رو نکنم، اون هیولای بدتر برنده می‌شه.» یا «این کار فقط یه بار لازمه، دفعه دیگه درست رفتار می‌کنم.» ولی این بهانه‌ها کم‌کم می‌تونن باعث بشن که خودمون هم متوجه نباشیم چقدر تغییر کردیم و تا کجا پیش رفتیم.

توی زندگی، هرکسی ممکنه یه زمانی با خودش بگه: «باید قوی‌تر، بی‌رحم‌تر و سخت‌تر باشم تا بتونم این مشکل رو حل کنم.» ولی باید یادمون باشه که مرز بین هیولای خوب و بد خیلی نازکه. وقتی به این مرز نزدیک می‌شیم، خطر اینه که خودمون هم بدون اینکه بفهمیم از اون عبور کنیم و در نهایت تبدیل به همون چیزی بشیم که داشتیم باهاش می‌جنگیدیم.

مثال‌هایی از تاریخ

توی تاریخ، خیلی از کسانی که اولش با نیت‌های خوب شروع کردن، کم‌کم به رهبران مستبد و ظالم تبدیل شدن. یکی از نمونه‌های شناخته‌شده اینه که بعضی انقلاب‌ها، که در ابتدا برای برقراری عدالت و آزادی شروع شده بودن، در نهایت رهبرانی رو به قدرت رسوندن که حتی از ظالمان قبلی هم سخت‌گیرتر و خشن‌تر بودن. چرا؟ چون اون رهبران برای مبارزه با دشمن‌های بد، خودشون از روش‌های بدتر استفاده کردن و در نهایت هم به همون چیزی تبدیل شدن که می‌خواستن از بین ببرن.

پیامدهای هیولایی شدن

مسئله دیگه اینه که وقتی ما به یه هیولا تبدیل می‌شیم، حتی اگه هیولای "خوب" باشیم، جامعه و آدم‌های دور و برمون هم از این تغییرات تاثیر می‌گیرن. رفتارهای ما می‌تونه روی بقیه آدم‌ها هم اثر بذاره و کم‌کم یه فرهنگ یا روندی از بی‌رحمی و خشونت رو به وجود بیاره. اینجاست که هیولایی شدن، حتی با نیت خوب، به یه مشکل خیلی بزرگ‌تر تبدیل می‌شه. چون ممکنه جامعه‌ای رو بسازه که توش همگان برای رسیدن به اهدافشون، از روش‌های نادرست استفاده می‌کنن و این چرخه بی‌پایان ادامه پیدا می‌کنه.

می‌شه بدون تبدیل شدن به هیولا، پیروز شد؟

اینجا می‌رسیم به سوال اصلی: آیا راهی وجود داره که بدون تبدیل شدن به هیولا، بتونیم با هیولاها بجنگیم؟ جواب این سوال پیچیده‌ست، ولی به نظر می‌رسه که بله، همیشه این امکان وجود داره. شاید این راه سخت‌تر و طولانی‌تر باشه، ولی به جای استفاده از روش‌های نادرست، می‌تونیم راه‌هایی رو پیدا کنیم که هم اخلاقی باشن و هم موثر. خیلی وقت‌ها آدم‌هایی که با صبر و اصول اخلاقی‌شون جلو می‌رن، در بلندمدت پیروزهای واقعی هستن. چون وقتی تو خودت رو حفظ می‌کنی و به ارزش‌هات پایبند می‌مونی، هم خودت رشد می‌کنی و هم جامعه‌ای بهتر می‌سازی.

نتیجه‌گیری

تبدیل شدن به هیولا، حتی برای هدفی خوب، یه راه‌حل کوتاه‌مدت و خطرناکه. شاید توی یه لحظه به نظر برسه که برای شکست دادن یه هیولای بد، ما باید خودمون هم یه جور هیولا باشیم. ولی واقعیت اینه که این مسیر، در نهایت به از دست دادن خودمون و ارزش‌هامون منجر می‌شه. بهتره همیشه یادمون باشه که مهم‌تر از هر جنگ و پیروزی‌ای، حفظ انسانیت و اخلاق خودمونه. جنگیدن با هیولاها به این معنی نیست که خودمون هم باید هیولا بشیم.

نیچهفلسفهروانشناسیتاریخ
تازه عضو شدم پس فعلا چیز خاصی نیاز نیست اینجا بنویسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید