kimia
kimia
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

پاپیونِ توریِ سفید

از فکر پاپیونِ توریِ سفید روی سرم، خوابم نمیبَرد.

از فکر خانهٔ نو و علی که لم داده روی مبل استخوانی و کرم، خوابم نمیبَرد.

از تصور علی پشت ماهیتابه بزرگ جهیزیه، خوابم نمیبَرد.

از ذوق کِل کشیدن مامانبزرگ در عقد کوچک محضری، خوابم نمیبَرد.

از هیجان آموزش این دختر جدید در اداره، خوابم نمیبَرد.

از فخر فوق لیسانسی که نزدیک است به گرفته شدن، خوابم نمیبَرد.

از اضطراب نمرهٔ دفاع علی، خوابم نمیبَرد.

از استمراری که در تمرین به خرج دادم خرسندم و خوابم نمیبَرد.

از دیوانگی مامان و بابا و این حس عاشقی‌شان، خوابم نمیبَرد.

از دودلی بین حوله گران یا گران‌تر، خوابم نمیبَرد.

از خیالبافیِ گشتن بین درخت‌های سبزتر فرنگ، خوابم نمیبَرد.

از پُز عالیِ مامان وقتی بگوید: «فلان چیز را کیمیا از تایلند سوغات آورده!» خوابم نمیبَرد.

از شمردن پس انداز برای خرید همان که قولش را به خودمان دادیم، خوابم نمیبَرد.

از داغیِ جای بوسهٔ‌ دیشب بر گونه‌های جوانم، خوابم نمیبَرد.

بعد از ۱۱ سال، عادت نکردن به دوستت دارم‌ها مجنونم کرده و خوابم نمیبَرد.

با تو روزمرگی هم شعر میشه حتی..
با تو روزمرگی هم شعر میشه حتی..


پی‌نوشت: این فقط یک آزادنویسی پنج دقیقه‌ای بود. نمیدونم چی شد که انقد به دلم نشست…

آزادنویسیشعر
وارنینگ!! در عمق تاریک قلبم یک بستنی درحال آب شدن است!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید