من برگشتم. به کجا؟ به خانه؟ آنجا دیگر جایی برای تو نیست ، گلها کجاست؟ رهایشان کردم کنار همان خانه . چرا اینکار را کردی؟ خواستم برای آخرین بار کنار خانه باشم روح خود را آنجا گذاشتم تا شاید روزی برگردم درحال سقوط بودم که کنار دیوار خشک شده بودند اما پژمرده نشده بودند! آنها فقط خشک شدند هنوز روح من آنجاست . کاش میشد گل ها را زنده آنجا گذاشت تا مادر هروز صبح از خانه بیرون بیاید و آبیاریشان کند ، اینگونه روح منم زنده میماند و هیچوقت خانه را ترک نمیکردم.
گلها را رها نکن! آنها زنده هستند نفس میکشند و حس میکنند اینگونه تو آنها را کشتی! چرا چرا
تو از جایی دیگر ضربه خوردی اما چرا رز قربانی شد؟