بعد از مدت ها بالاخره رسیدم به خیابون مروارید، بالاتر از میدون صدف ...
مات و مبهوت یه تابلو شده بودم ...
اسنپ هی میخواست حواسمو پرت کنه و هی برام سرویس جدید اضافه میکرد، با قیمت های کم و زیاد و مسیرهای طولانی و نزدیک ...
من غرق شده بودم و کسی خبر نداشت ...
من غرق شده بودم و داشتم توی خاطراتم خفه میشدم ولی کسی دست یاری به سمتم دراز نکرد ...
چقدر غریبه اونی که غرق میشه !!! غرررررق رویای مروارید...
حتی خود مروارید هم نیستش تا دستتو بگیره و از این مهلکه نجاتت بده !!
خدایا کمک ...