عزیزی در زیر یادداشتِ «۹۵ صفحه رنگ کُن، ۹۵ سال رنگ شو!» که چند روز پیش منتشر کردم، نوشت:
همه مشکلات مملکت حل شده فقط مشکلمون همین کتابها شده دیگه؟! خانه از پای بست ویرانه آقا جان...
بنده هم در جواب نظر ایشان چنین نوشتم:
خُب این حرف شما حرفیه که اینروزها خیلی میشنویم. اگر قرار باشه از هر مشکلی حرف بزنیم این جواب رو بشنویم خوش به حال کسانی میشه که دارن از این مشکلات نفع میبرن. و جملهی "خانه از پایبست ویران است"، بهترین جمله برای فرار از زیر بار مسئوليت است.
اینها را نوشتم که برسم به ماجرای «سر»گردانی و قتل ناموسی اخیر که چند وقتی است نُقل تلخ محافل داخل و خارج از ایران شده است. دوباره برای لاشخورهایی که منتظر بهانه هستند تا اینجور ماجراها را ربط بدهند به "اسلام"، خوراک چرب و خوشمزهای فراهم شد.
"اسلامی" که حتی "ظلم" به غیر مسلمان را بر نمیتابد، چگونه میتواند حکم به قطعِ سرِ زنِ مسلمان بدهد؟ اسلامِ ما همان است که امامش (علی علیهالسلام) چنین میفرماید:
«اگر از پای یک زن یهودی خلخال به ظلم و جنایت دربیاورند، انسان خوب است تا از این غصه بمیرد.»
امّا بیایید به این ماجرا و ماجراهای مشابه کمی عمیقتر نگاه بیندازیم و ببینیم چه خاکی باید بر سرمان بریزیم تا دیگر شاهد اینجور فجایع نباشیم؟
تمام ناهنجاریهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ... که رخ میدهند، ریشه در بخش آفتردهی فرهنگِ مردم آن کشور دارند. جامعه، اقتصاد، سیاست، همگی شاخههای درختِ فرهنگ هستند. اگر درختِ فرهنگ خوب آبیاری، تغذیه و آفتزُدایی نشود، شاخههای جامعه، اقتصاد، سیاست و غیره نیز میوهی سالمی نخواهند داد.
آیا فرهنگِ ما میگوید که وقتی همسر هفده سالهات به ترکیه فرار کرد، باید سرش را ببری و در خیابان بچرخانی؟ خیر فرهنگ ما این را نمیگوید ولی فرهنگِ آفتزده و کرمخوردهی قاتلین دختر میگوید که چون این دختر فرار کرده، آبروی ما را ریخته است و بهای آبروریزی چیزی نیست جز خونریزی.
دیر یا زود، این قاتلین بیرحم، اعدام خواهند شد امّا خیالِ خام است اگر تصوّر کنیم که دیگر شاهد حوادث مشابه نخواهیم بود. چرا؟ چون حذف ناهنجاریهای اجتماعی نیازمند کارِ عمیق فرهنگی است و متاسفانه کشور ما اکنون در «سر»گردانیِ محضِ فرهنگی به سر میبرد. تا کسی میخواهد صحبت از مسئلهای فرهنگی کند، با همان جملهی دوستمان روبرو میشود: «همه مشکلات مملکت حل شده فقط مشکلمون همین ... شده دیگه؟!»
اگر شما همین فردا بروید در شهر اهواز و بخواهید برای ریشهکن کردن این آفتزدگی فرهنگی، کاری فرهنگی بکنید و برای اینکار درخواست اندکی حمایت کنید، بدون شکّ با این جمله روبرو خواهید شد: «همه مشکلات اهواز حل شده فقط مشکلمون همین ... شده دیگه؟!»
تا زمانی که کتابفروشیها را به دلیل کسادیِ بازار به کبابفروشی تبدیل کنند، وضع از این بهتر نخواهد شد. تا زمانی که شان و احترام بُرجسازان، قابل قیاس با شان و احترام فرهنگسازان نباشد، وضع از این بهتر نخواهد شد. تا زمانیکه فیلمساز، نویسنده، خواننده، نوازنده، معلّم، استاد دانشگاه، روزنامهنگار، هنرمند و سایر فرهنگسازان مملکت دغدغهی نان و نام داشته باشند، وضع از این بهتر نخواهد شد.
فرهنگ نیز همچون ساختمانی که نیاز به مرمّت دارد، نیاز به تعمیر و بازسازی دائم دارد. باید بخشهای سالم فرهنگمان را حفظ و بخشهای خراب آن را تعمیر کنیم. امّا واقعیت این است که متاسفانه نه به فکر حفظ بخشهای سالم ساختمان فرهنگِ کشورمان هستیم و نه به فکر تعمیر بخشهای خرابِ آن. اگر فکری به حال این وضعیت نکنیم و در کنار پرداختن به تمام مشکلاتی که داریم، فکری به حال مشکلات و «سر»گردانیهای فرهنگیمان نکنیم، باید منتظر حوادثی تلختر و تکاندهندهتر از «سر»گردانی چند روز پیشِ اهواز باشیم.
مطلب گذشته: