گفتم: آخ! آخ! اگه بدونی امروز چه شانسی آوردم؟!
گفت: چه شانسی آوردی؟
گفتم: صبحی داشتم می اومدم سر کار یهو ماشینم وسط اتوبان خاموش شد. مونده بودم چه خاکی بریزم به سرم. ولی هنوز ماشینمو نزده بودم کنار یه استارت زدم روشن شد.
گفت: به این می گی شانس؟!
گفتم: آخه از موقعی که این لامصبو خریدم نمی دونم چه مرگشه که بعضی وقتا یه دفعه ای خاموش می شه. اگه چهل تا استارتم بزنی روشن نمی شه. باید حتماً بزنیش کنار نیم ساعت صبر کنی تا روشن بشه. به چند تا میکانیکم نشون دادم هیچ کدومشون سر در نیاوردن. ولی خداییش امروز خیلی شانس آوردم وقتی خاموش شد با همون استارت اول روشن شد.
گفت: منم خیلی شانس آوردم!
گفتم: تو چه شانسی آوردی؟
گفت: چند ماه پیش واحد ۱۰۰ متری مو فروختم،همه رو دلار سه هزار و پونصد تومنی خریدم،دلار که رسید به پنج هزار و پونصد،همه رو فروختم یه واحد ۱۵۰ متری خریدم. خانومم عجله کرد وگرنه دلار به هفت هزار تومنم می رسه...!
گفتم: مکث!
گفت: چیه رفتی تو فکر؟!
گفتم: شاعر الکی نگفته میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از تخم خیاره تا تخم آفتادبگردون!
گفت: مطمئنی شاعر اینجوری گفته؟!
گفتم: آره! شک ندارم!
گفت: حالا برای چی یاد این شعر افتادی؟!
گفتم: من به چی می گم شانس تو به چیزی می گی شانس؟
گفت: بالاخره شانس شانسه دیگه. چه فرقی می کنه؟!
گفتم: اگه به اینی که من گفتم شانس، می گن شانس، پس اِی بِخُشکی شانس!