ویرگول
ورودثبت نام
Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

خود را به غفلت زدن: یک سوم پیمانه!

روزگاری شده است که روح و جانِ سالم به در بردن از مهلکه خیلی سخت شده است. هر روز از طریق رسانه های مختلف و شبکه های مجازی، خیل فراوانی از خبرهای بد و ناگوار بر سر ما هوار می شود. بر این خبرها، سیل مشکلات رنگارنگ خودمان نیز اضافه می شود. تا آنجا که گاهی به یکباره بر آن می شویم که هر چه داریم و نداریم زیر پا گذاشته و کاری که نباید را انجام دهیم: با چند متر طناب، یک اسلحه و چند عدد قرص و یا با هر روش دیگری، خودمان را برای همیشه: از حالت عمودی، به حالت افقی در بیاوریم تا دیگر مجبور نباشیم شاهد این زمانه تلخ و گس، باشیم.

امّا راه چاره برای آدمِ چنین به ظاهر بیچاره ای،چیست؟

می توان از زندگی بزرگان درس گرفت. تا به حال به این اندیشیده اید که آنها چگونه می توانستند سخت ترین و خفقان آورترینِ روزگاران را تاب آورده و تحمل کنند و به زندگی خود ادامه دهند؟

امام سجاد(علیه السلام) در آستانه شهادت،خطاب به فرزندشان امام باقر(علیه السلام) چنین می فرمایند:

«فرزندم! بدان که صلاح دنیا در همه ابعادش، در دو کلمه است: اصلاح شئونات زندگی به پری پیمانه ای است که دو سوم آن، هوشیاری و آگاهی است و یک سوم آن خود را به غفلت زدن است.زیرا انسان، از چیزی تغافل می کند که آن را شناخته و بدان، هوشیاری یافته است.»

و همچنین امام صادق(علیه السلام)نیز در مواعظ خود،چنین فرمودند:

«صلاح حال التعایش و التعاشر ملء مکیال ثلثاه فطنه و ثلثه التغافل: زندگی اجتماعی انسان و همزیستی اخلاقی او با دیگران، نیازمند پیمانه لبریزی است که دو سوم آن زیرکی و یک سوم آن تغافل باشد. (منبع: تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام،جلد 1،صفحه 359)

امّا«تغافل» را نباید به اشتباه،«غفلت» معنی کرد:

فرهنگ فارسی معین: تغافل: خود را به غفلت زدن.
لغت‌نامه دهخدا: تغافل: [ ت َ ف ُ ] (ع مص )غفلت نمودن بی غفلت.

آیت الله جوادی آملی در کتاب«حیات حقیقی انسان در قرآن»: از غفلت شیطانی تا غفلتی که رحمانی است:

غفلت انسان در قبال ذکر و یاد خدا... هر مقدار از آن اگرچه اندک، زیانبار و خسارت آفرین است؛ اما گاه سخن از نوعی غفلت است که می تواند سودمند باشد؛ مانند غفلت از رویدادهای تلخ و مصیبت های جهان و نیز غفلت از بدی های برخی از انسان ها؛ به شرط آنکه در صورت نخست، مانع از پندگیری و عبرت آموزی انسان نشود و در صورت دوم به تربیت بدکاران و هدایت آنان انجامد.

قرآن: سوره فرقان: آیه 72: اشاره به نوعی تغافل:

وَ الَّذينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً: ‏و( بندگان خدای رحمان ) کسانی هستند که بر باطل گواهی نمی‌دهند، و هنگامی که کارهای یاوه و سخنان پوچی را ببینند و بشنوند، بزرگوارانه(از شرکت در بیهوده‌کاری و یاوه‌ سرائی کناره‌گیری می‌کنند و از آنها )می‌گذرند. (تفسیر نور: استاد خرمدل)

به نقل از کتاب«شفا از درون تیرگی ها: خرد نهفته در رنج ها،ترس ها و نا امیدی ها»: نوشته میریام گرینزپان: ترجمه رویا مجیدی: صفحه311:

داستانی از فلسفه ی«ذن»در مورد مردی وجود دارد که ببری در تعقیبش بود. ببر به مرد در حال فرار آن چنان نزدیک شده بود که مرد می توانست نفس ببر را بر روی گردنش احساس کند.او آن قدر دوید تا جایی که دیگر راه برای فرار پیدا نکرد. زیرا که به لبه ی پرتگاه رسیده بود. پس شروع کرد به صخره نوردی تا از جان عزیزش محافظت کند. بالای سرش ببر گرسنه بود و در زیر پایش پرتابی آزاد از روی صخره. همان لحظه چشمش به تعداد توت قرمز خورد که نزدیک دستش از میان صخره ها روییده بود.پس دستانش را دراز کرد و یکی از آنها را چید. و عصاره ی شیرین آن را چشید!آه، چه لذیذ!! زمانی که داستان را شنیدم دو فکر در مورد آن به ذهنم خطور کرد: اول: این مرد چالاک نبود. دوم: اگر توتی آنجا نبود چه می شد؟ اما با تاملی بیشتر،نکات بیشتری را از داستان دریافت کردم. مابین معبر تیره مرگ و زندگی به ما شربت شیرین زندگی تعارف می شود. یک مرتبه زنی که با انواع معلولیت ها زندگی می کرد، ملاقات کردم. پاهای زن کج و معوج بود، طوری که با کندی و به سختی راه می رفت. مبتلا به رماتیسم مزمن مفاصل و دردی دائمی بود. بدتر از همه این که نابینا بود. اما تا به امروز او یکی از نورانی ترین افرادی است که ملاقات کرده ام. او یک رایحه، انرژی سرشار از آرامش و آسودگی که قابل لمس و واضح بود را داشت. من نشستم و با او در مورد معلولیت های دخترم«استر»، در مورد وضعیت ناشناخته اش و آینده ی مبهمش صحبت کردم. یکی از عاقلانه ترین و شگفت آور ترین مطالبی که او به من گفت و من آن را وضوح به خاطر می آورم، این بود: احمق باش!!.
تمام توت ها از یک درخت هستند،ولی میزان رسیده شدن آنها یکسان نیست!
تمام توت ها از یک درخت هستند،ولی میزان رسیده شدن آنها یکسان نیست!

فیلم«طعم گیلاسِ»مرحوم عباس کیارستمی: «آقا! یه توت ما رو نجات داد!... (همه چیز)خوب نشد، ولی فکرم عوض شد!»

https://www.aparat.com/v/NkVAv/%D8%B3%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%B3%DB%8C_%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7_%D8%A7%D8%B2_%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85_%D8%B7%D8%B9%D9%85_%DA%AF%DB%8C%D9%84%D8%A7%D8%B3

مطلب قبلیم:(مطلبی به اندازه 181 کلمه که حدود 18100 کلمه،نظر به دنبال داشت!):

https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D9%BE%D9%88%D8%B4%D8%B4%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-dtijxmesaxsg

حُسن ختام:به نقل از صفحه 670 کتاب 365 روز با قرآن: شکسپیر:

چقدر شیرین است ثمرات بلا و محنت های تلخ که هر چند چون وزغی زشت و ناموزون و زهراگین می نماید، امّا گوهری درخشان نیز بر سر دارد.(و آن گوهر بصیرت و عبرت است)
تغافلحال خوبتو با من تقسیم کنکتابفیلمزندگی
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید