مولوی:
دلا یاران سه قسمند گر بدانی
زبانیاند و نانیاند و جانی
به نانی نان بده از در برانش
محبت کن به یاران زبانی
ولیکن یار جانی را نگهدار
به پایش جان بده تا میتوانی
دوست جانی!
دوست خوب کم و کیمیاست. همین اول اقرار کنم که تا الان هیچ دوست خوبی نداشتهام و یا اگر داشتهام خوبیاش برایم اثبات نشده است و خودم نیز برای هیچکس دوست خوبی نبودهام. دوستی راه و رسمی دارد که کسی به بنده یاد نداد. ولی شما اگر دوست خوبی دارید در حفظ و پاسداشت او بکوشید.
دوستی، دوستی هنری فورد با توماس ادیسون یا بهتر بگویم دوستی ادیسون با هنری فورد بود. چراکه هنری فورد قبل از پایهگذاری کمپانی خودش، به عنوان یک مهندس در کمپانی ادیسون کار میکرد و پشتیبانی و تشویق ادیسون باعث شده که او کارش را روی طراحی اتومبیل ادامه بدهد و کپمانی فورد را احداث کند. مگر چند نفر مانند ادیسون حاضرند یکی از بهترین نیروهای کارخانه خودشان را پشتیبانی و تشویق کنند تا برود کارخانه خودش را راه بیندازد؟
همیشه برایم سوال بود که چگونه میشود آخرین نفس کسی را ذخیره کرد که حالا آخرین نفس توماس ادیسون را ذخیره کرده باشند؟ آخر از کجا بدانیم این نفس، دیگر نفس آخر است و بعد از آن، از هیچ نفسی خبر نیست؟ اصلاً کدام کادر درمانی اجازه میدهد که ما بالای سر بیمار رو به موت، لولهی آزمایش به دست بایستیم و هر چند وقت یکبار و یا هر وقت که حدس زدیم آهان این نفس، همان نفس آخر است، آن لوله را فرو کنیم در حلق بیمار تا یکوقت آن نفس، باد هوا نشود؟!
میگویند ادیسون چون به آزمایش شیمی خیلی علاقه داشته همیشه چند تا لولهی آزمایش همراه خودش داشته است! والّا در جایی اینجوری نوشته بودند وگرنه این شد دلیل؟! بگذریم... !
آوردهاند که پسر ادیسون که از دوستی پدرش با هنری فورد خبر داشت یکی از آن چند لوله آزمایشی که کنار تخت پدرش در بیمارستان بود را بعد از مرگ پدرش با موم پارافین مهر و موم کرد و برای هنری فورد فرستاد و این لوله آزمایش الان در موزه هنری فورد در آمریکا نگهداری میشود.
خلاصه اینکه اصلاً گیریم دوستی یعنی: قدر تک تک نفسهای دوستت را بدانی. یعنی نگذاری حتی آخرین نفسهای دوستت به هدر برود. اما آیا همچون دوستی وجود دارد؟ شما همچون دوستی دارید؟ خودتان همچون دوستی هستید؟ چگونه میتوان همچون دوستی بود و همچون دوستی یافت و داشت؟
یادداشت پیشین:
حُسن ختام: به نقل از کتاب "دوستی به مثابه جهانبینی" به کوشش "محمدجعفر امیرمحلّاتی"
در زمان قدیم، مردم به خاطر کسب فضیلت و تقوا، اقدام به برقرارى دوستى مىکردند و از این طریق خویش را به فضیلت مىآراستند. اگر کسى در مقایسه با دیگران در مرتبه فروترى از فضیلت و تقوا قرار داشت احساس شرم مىکرد، حال آنکه امروز مردم در جایگاه مقابل قرار گرفتهاند و به انگیزه کسب موقعیت با دیگران طرح دوستى مىریزند. به اعتقاد آنها هر فردى در اجتماع باید براى کسب موقعیت مناسب تلاش کند و اگر از موقعیتى همرتبه دیگران برخوردار نباشد باعث شرمسارى اوست.
چگونه است که نگرش مردم دوران باستان به دوستى، وجه اشتراکى با مردم امروز ندارد؟ براى درک کامل مفهوم دوستى، انسان نیازمندِ بازگشت به راه و روش دوران قدیم است.
معمولاً، "لیو" میان صحبتهاى مردم و منظور آنها از دوستى با آنچه باید از طریق دوستى به خاطر آن تلاش کرد فرق قائل مىشود. او در گفتههایش به وجود سه نوع دوستى اشاره مىکند: دوستان طالب عدالت و فضیلت، دوستان سودجو، و دوستان اهل سرگرمى و تفریح. پس از استناد به ادله معتبر مبنى بر واقعى بودن نوع اول دوستى، او به بیان آراى مشورتى درباره چگونگى انتخاب دوست مبادرت مىکند و در عبارتى به لزوم توجه کافى براى پى بردن به نحوه برخورد دیگران با فضیلت و تقوا سفارش مىکند.
او مىنویسد براى دوستى با دیگران:
ابتدا باید توجه کرد که او چگونه به والدینش خدمت و از آنان نگهدارى مىکند و همچنین طرز رفتار او را با خواهر و برادرش باید در نظر گرفت. اگر فردى از خدمت به والدین خود سرباز زد و به انتظارات خواهر و برادر خویش بىتوجه بود، شایسته دوستى نیست. به عقیده او این توجه به رفتار افراد قاعدهاى براى شناخت آنهاست.
عنوان احتمالی یادداشت بعدی:
نقش خانواده در پرورش و تکثیر گِی و لزبینهای یک جامعه!