Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۳ دقیقه·۶ ماه پیش

زندگی منشوری است در حرکت دوار!

تکیه‌کلام این روزهایم جمله‌ای است که وقتی کودک بودم در ابتدای سریال اوشین با صدای زنده‌یاد عطاءالله کاملی می‌شنیدم: زندگی منشوری است در حرکت دوار..؟

در آن‌روزهای کودکی از معنی این جمله چیزی سر نمی‌آوردم. حالا بعد از چند دهه تازه دوزاری‌ام دارد می‌افتد. این روزها آن‌قدر این جمله را به کار برده‌ام که اطرافیانم همین که کلمه‌ی "زندگی" به زبانم‌ می‌آید بقیه‌اش را می‌گویند و...

دیدم این جمله کمی تکراری شده است و در وصف فشار این روزها، وزنش کمی کم و قدش خیلی کوتاه است، پس آن را این‌جوری تغییر دادم: زندگی، چه منشوری است در حرکت دوار؟! چه منشوری را جور خاصی می‌گویم. جوری که چندان نوشتنی نیست!

زندگی منشوری است در حرکت دوار
منشوری که پرتو پر شکوه خلقت
با رنگ‌های بدیع و دلفریبش
آن‌را دوشت داشتنی، خیال‌انگیز و پرشور ساخته است ..
این نمایش، دریچه‌ایست به سوی
داستان زندگی ...

https://www.aparat.com/v/v1t2Y

منشور چه است؟ چند نوع منشور داریم؟

زندگی کدام‌یک از این منشورها است در حرکت دوار؟

به چیزهای دیگری هم منشور می‌گویند:

کلمه‌ی منشوری را چه کسی ساخت و چه ارتباطی با کلمه‌ی منشور دارد؟!

به جای این‌قدر ور رفتن به جمله‌ی "زندگی منشوری است در حرکت دوار" و شور کلمه‌ی "منشور" را درآوردن، کمی هم درباره‌ی زندگی این روزهایم:

همچنان دارم عجیب‌ترین روزهای زندگی‌ام را تجربه می‌کنم. مهاجرت، شبیه پیوند عضو می‌ماند. من تصمیم گرفته‌ام کرج، این شهر به زعم خودم خراب و شاید به زعم شما و خیلی‌ها یکی از آبادترین شهرهای دنیا! را از جسم و روانم خارج کرده و شهری سالم‌تر را با آن جایگزین کنم.

از این‌رو کرج شهری خراب است که مدت‌ها بود همچون عضوی فاسد در یک بدن، برایم علائمی غیرقابل تحمّل به دنبال داشت. اما همان‌طور که پیوند عضو، بگیر نگیر دارد. مهاجرت و پیوندی از نوع جابجایی یک شهر با شهری دیگر و یا کشوری با کشوری دیگر نیز بگیر نگیر دارد. حالا من دارم تلاش می‌کنم که با اتکای به خالق هستی که به قول حافظ هر چه بر سرِ ما می‌رود ارادتِ اوست، این پیوند موفق از آب در بیاید.

چهل و چهار روز است که در تفتِ یزد هستم. در این چهل و چهار روز، صدای هیچ آمبولانس یا خودروی پلیسی را نشنیده‌ام. اینجا سالم، امن و امان است. در این چهل و چهار روز هیچ صحنه‌ی زشت و زننده‌ای در سطح شهر ندیده‌ام. اینجا اکثر مردمانش حیا و آبرو دارند. در این چهل و چهار روز یک لکّه‌ی دود در آسمان شهر ندیده‌ام. اینجا آسمان مانند مردمانش صاف است. در این چهل و چهار روز، هیچ صدای داد و بیداد و دعوا و مرافعه‌ای از در و همسایه نشنیده‌ام. اینجا غالب مردمانش آرام و متین هستند. در این چهل و چهار روز هیچ پوشک زن و یا بچه و هیچ کاندوم استفاده شده و رها شده‌ای در کنار کوچه و خیابان‌ها ندیده‌ام. اینجا قریب به اتفاق مردمانش پاک و تمیز هستند. در این چهل و چهار روز نان‌هایی مصرف کرده‌ام که عطر گندمش روحم را جلا داده‌اند. اینجا برای پخت نان از آرد گندم استفاده می‌کنند و نانواهایش برای پخت نان حرمت قائل هستند. چهل و چهار روز است که جوی آب گندیده‌ و لجن‌شده‌ای ندیده‌ام. اینجا آب‌‌‌ها مانند مردمانش زلال و روان هستند. چهل و چهار روز است که با پرندگان و درختان احساس رفافت بیشتری دارم. اینجا پرندگان خیالشان از بابت بی‌آزاری مردمان راحت است، برای همین در یک قدمی‌ات کلاغی را در حال آب خوردن و گنجشکی را در حال خوردن یک توت می‌بینی. آنچه این چهل و چهار روز سخت و طاقت‌فرسا را برایم قابل تحمل کرد و امیدوار به آینده، همین چیزهای خوب است که باید خدا را از بابت تجربه‌کردنشان شاکر باشم.

آری! هیچ جا این دنیا، مدینه‌ی فاضله نیست. هر شهری خوب و بد، تمیز و کثیف و آرام و وحشی دارد. اما درصد افراد دارای این صفات، در هیچ شهری یکسان نیست و این را تنها با سفر و مهاجرت می‌توان به خوبی دریافت.

تقدیم به همسر همیشه همراهم که امروز تولدش بود:
https://www.aparat.com/v/j682m6h
حال خوبتو با من تقسیم کنخودشناسیمهاجرتسفرزندگی
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید