ویرگول
ورودثبت نام
Dast Andaz
Dast Andaz«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۵ دقیقه·۱۴ روز پیش

سرریز! (۱)

فضا را تیره می‌دارد ولی هرگز نمی‌بارد

باران نمی‌آید و یک‌سری می‌گویند برای این است که کو... برهنه در سطح کشور زیاد شده است و سری دیگر هم دارند می‌گویند اگر شما راست می‌گویید چرا در کشورهایی که یک عالم بیشتر از ما کو... برهنه دارند و حتی جزیره و نمی‌دانم ساحل لختی‌ها هم دارند اینقدر باران می‌بارد؟ یک سری هم می‌گویند همه‌چیز زیر سر آمریکا است و آن‌ها ابرها را اخته می‌کنند و نمی‌گذارند ابر باران‌دار به ایران برسد! خلاصه خدا کند ما تا همدیگر را از کم‌آبی پاره نکردیم باران ببرد و ماجرا به خوبی و خوشی فیصله یابد و همه دوباره فراموشی بگیریم و دست به دست هم دهیم و خواهر و مادر مصرف آب را یکی کنیم! گویا پنجاه شصت سال پیش هم که رابطه‌ی ایران و آمریکا گل و بلبل بوده است، ابرها روی سر ایران می‌آمدند ولی نمی‌باریدند وگرنه اخوان ثالث این شعر را نمی‌سرود:

سیاهی از درونِ کاهدودِ پشتِ دریاها
برآمد، با نگاهی حیله‌گر، با اشکی آویزان
به دنبالش سیاهی‌های دیگر آمدند از راه
بگستردند بر صحرای عطشان قیرگون دامان
سیاهی گفت:
_  اینک من، بهین فرزندِ دریاها
شما را، ای گروهِ تشنگان، سیراب خواهم کرد
چه لذّت بخش و مطبوع است مهتابِ پس از باران
پس از باران جهان را غرقه در مهتاب خواهم کرد
بپوشد هر درختی میوه‌اش را در پناهِ من
ز خورشیدی که دایم می‌مکد خون و طراوت را
نبینم... وای... این شاخک چه بی‌جان است و پژمرده ... 
سیاهی با چنین افسون مسلط گشت بر صحرا
زبردستی که دایم می‌مکد خون و طراوت را
نهان در پشتِ این ابرِ دروغین بود و می‌خندید
مَه از قعرِ محاقش پوزخندی زد بر این تزویر
نگه می‌کرد غارِ تیره با خمیازه جاوید
گروهِ تشنگان در پچ پچ افتادند:
_ دیگر این
همان ابر است کاندر پی هزاران روشنی دارد 
ولی پیرِ دروگر گفت با لبخندی افسرده:
_  فضا را تیره می‌دارد، ولی هرگز نمی‌بارد 
خروشِ رعد غوغا کرد، با فریادِ غول آسا
غریو از تشنگان برخاست:
_ " باران است ... هی !...  باران!
پس از هرگز ... خدا را شکر ... چندان بد نشد آخر ... 
ز شادی گرم شد خون در عروقِ سردِ بیماران
به زیر ناودان‌ها تشنگان، با چهره‌های مات
فشرده بینِ کف‌ها کاسه‌های بی‌قراری را
تحمّل کن پدر ... باید تحمّل کرد ... 
_  می‌دانم
تحمّل می‌کنم این حسرت و چشم انتظاری را ... 
ولی باران نیامد ...
_  پس چرا باران نمی‌آید؟ 
_ نمی‌دانم ولی این ابر بارانی ست، می‌دانم 
_  ببار ای ابر بارانی! ببار ای ابر بارانی
شکایت می‌کنند از من لبانِ خشکِ عطشانم 
_ شما را، ای گروه تشنگان! سیراب خواهم کرد 
صدای رعد آمد باز، با فریادِ غول آسا
ولی باران نیامد ...
_  پس چرا باران نمی‌آید ؟ 
سر آمد روزها با تشنگی بر مردمِ صحرا
گروهِ تشنگان در پچ پچ افتادند:
_  آیا این
همان ابر است کاندر پی هزاران روشنی دارد؟ 
و آن پیر دورگر گفت با لبخندِ زهرآگین :
_  فضا را تیره می‌دارد، ولی هرگز نمی‌بارد

داری گوه عمل میاری!

گاهی وقتی بین پدر و مادر در روش تربیتی‌شان اختلاف نظر پیش می‌آید. یکی بر سر دیگری فریاد برمی‌آورد که داری گوه عمل می‌آوری! نمی‌دانم این حرف چقدر درست است ولی اگر این حرف درست باشد، در حال حاضر اکثر خانواده‌های ایرانی و شاید غیر ایرانی در حال عمل آوردن گوه هستند و به زودی ایران و جهان را گوه در برخواهد گرفت. آیا الان این اتفاق نیفتاده است و من خودم یکی از این گوه‌ها نیستم؟!

دست‌های مهربانی

اینجا توی تفت یک مرکز خیریه است که لوازمی که بیماران احتیاج دارند را با یک مبلغ کمی کرایه می‌دهند و آن مبلغ را هم برای خیریه هزینه می‌کنند. اسم خیریه را هم گذاشتند دست‌های مهربانی. واقعاً کار خیر کردن هم بلدی می‌خواهد. هنوز یک سری می‌روند مسجد می‌سازند. در حالی‌که طبق آخرین آمار هشتادهزار مسجد داریم. یعنی تقریباً به ازای هر هزار نفر یک مسجد! مساجدی که اگر عرضه و آورده‌ای داشتند الان این حال و روز فرهنگ کشور نبود. طرف رفته یک تخت ایستا مخصوص بیماران فلج خریده است و این را گذاشته در خیریه و گفته هر کس احتیاج داشت به او بدهید تا کارش راه بیفتد. البته خیریه از این تخت و از کالاهای مورد نیاز دیگران چندتایی دارد و معمولاً به کمتر کسی جواب رد می‌دهد. اگر این تخت را می‌خواستیم بخریم نمی‌توانستیم و باید توی این اوضاع اقتصادی شرمنده‌ی مادر می‌شدیم ولی امروز نوع برقی و درجه یک آن‌را در ازای گرو گذاشتن یک کارت ملّی و با روزی فقط ۴۵ هزار تومان به ما تحویل دادند. خدا خیرشان بدهد.

شاید روزی دلمان برای بُکُن‌نَکُن‌ گفتن‌های مادرمان تنگ شود!

فیلم "استیو" را به خاطر تماشای بازی زیبا و پخته‌ی "کیلیَن مورفی" دیدم. فیلم درباره‌ی یک مرکز دارالتادیب است که به خاطر مخارجی که روی دست دولت می‌گذارد مورد نقد است و در آستاته‌ی تعطیلی. استیو هم یکی از معلمان و رئیس این مرکز است و حسابی غصه‌ی جوانان شر و غیرقابل کنترل مرکز را می‌خورد و در این میان خودش هم کلّی زخم روحی و روانی دارد و گاهی یواشکی به مخدر هپ پناه می‌برد. کل فیلم یک طرف و دیالوگی که بین یکی از جوانان مرکز و مشاور روانشناسی آنجا برقرار شد، طرفی دیگر. یکی از جوانان دارد از درد دلش با جوان دیگری در همان مرکز صحبت می‌کتد. درد دلی که حول دلتنگی‌شان برای دخالت مادرهایشان است. من که این روزها در حسرت شنیدن صدای مادرم هستم به اینجای فیلم که رسیدم حالم زیر و رو شد. چند تصویر از این بخش از فیلم را برای شما می‌آورم. شاید از این پس بیشتر هوای مادرتان را داشته باشید و بیشتر ببویید و ببوسیدش.

خدا پدر مخترعین قرص‌های اعصاب را بیامرزد!

بدهی دارم، از پس قرض‌هایم برنمی‌آیم، قرص اعصاب می‌خورم! یک نفر بدون نوبت نان می‌گیرید، می‌خواهم صورتش را بیاورم پایین، زورم به‌ او نمی‌رسد، قرص اعصاب می‌خورم دختر ۱۴ ساله‌ی ۴۰ کیلویی راننده‌ی موتور است و غول‌تشن ۲۰ ساله‌ی ۱۴۰ کیلویی پُشت سرش نشسته و سفت به او چسبیده است. از تماشای این صحنه ذهن‌ام به هم می‌ریزم، قرص اعصاب می‌خورم! فرزندم می‌گوید دوچرخه‌ام کوچک شده، برایم دوچرخه‌ای بزرگتر بخر، توانایی‌اش را ندارم، قرص اعصاب می‌خورم! اثاثیه‌مان را موش دارد ریز‌ریز می‌کند، چسب‌ موش‌ها زورشان به موش‌ها نمی‌رسد، از شب تا صبح صدای خش‌خش ایجادی توسط موش‌ها نمی‌گذارند بخوابم، قرص اعصاب می‌خورم! می‌روم برای خانه‌ی نیمه‌ساز نرده بخرم، تا کسی از ایوان به پایین پرتاب نشود، روشنده می‌گوید به خاطر مکانیسم ماشه آهن گران شده، چون خودمان نقد می‌خریم چکی هم نمی‌توانیم بدهم، قرص اعصاب می‌خورم! گرانی و تورم پدرم را درآورده و زور شندرغاز درآمدم به مخارج ضروری زندگی‌ام نمی‌رسد، قرص اعصاب می‌خورم. وقتی توکل و ایمان ناقص‌ام کم می‌آورند، قرص اعصاب به دادم می‌رسد. خدا پدر مخترعین قرص‌های آرامبخش را بیامرزد. قرص‌هایی که در کنار توکل و ایمان دوزاری‌مان نمی‌گذارند ما زامبی شویم و یا دست به خودکشی بزنیم.

منِ این روزها اگر تصویر شوم! (کیلیَن مورفی در فیلم استیو)
منِ این روزها اگر تصویر شوم! (کیلیَن مورفی در فیلم استیو)
زندگیدلنوشتهفیلمایرانتربیت فرزند
۳۸
۱۶
Dast Andaz
Dast Andaz
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید