کتابی که میخواهم دربارهاش بنویسم، مانند خیلی از کتابهای دیگر ترجمهشده در ایران چون مورد پسند مخاطبان واقع شده، توسط انتشاراتیهای مختلف(هشت ناشر) و مترجمهای زیادی( هشت نفر)، ترجمه شده و هر کدام نیز اسمهای متفاوتی روی کتاب گذاشتهاند:
بهترین و مطمئنترین چاپ از نظر دستانداز:
برویم ببینیم نظر مخاطبان نسبت به این کتاب چه بوده است؟
نظر موافقها خیلی بیشتر از نظر مخالفها بود، ولی از هر کدام، فقط یکی از غلیظترینهایش را میآورم!
ایراد کتاب:
جملات نویسندگان کتاب، پیش از شروع مقدمه، گویای محتوای کتاب است:
«در حاشیه شهری هزارساله فیلسوفی زندگی میکرد که میآموخت جهان ساده است و خوشبختی در دسترس هر انسانی قرار دارد. مرد جوانی که از زندگی ناخرسند بود به دیدار این فیلسوف رفت تا به کُنه مطلب پی ببرد. این مرد جوان دنیا را انبوهی آشفته از تناقضات میدید و از دیدگاه بدبینانهی او، اندیشهی خوشبختی کاملاً پوچ و محال بود.»
حرف کتاب در چند کلمه:
تحلیلی ژاپنی از کار روانشناس قرن نوزدهم، آلفرد آدلر است که ثابت کرد خوشبختی هر انسان به دست خودش است و به آسیبهایی که در گذشته برای او اتفاق افتاده، بستگی ندارد.
این تصویر را هم از سایت فیدیبو، دربارهی کتاب، نویسندههایش و اینکه چرا باید این کتاب را بخوانیم، میآورم تا خودم را راحت کنم و بروم سراغ چند کلمهای از متن کتاب:
نظرم نسبت به روانشناسها و کتابهای روانشناسی!
نمیدانم در یادداشتهای قبلی نوشتهام یا نه که به مباحث روانشناسی و هر چیزی که کمک کند خودم و دیگران را بهتر بشناسم، علاقهی زیادی دارم. ولی دستگیرم شده است که در بین روانشناسها آدم کاسب و یا خل و چل نیز بسیار است و اکثر حرفهایی که میزنند، چندان کاربردی نیست. ولی همانطور که امکان دارد در لابلای حرفهای هر آدمی، چند کلمه حرف حساب پیدا شود، در میان حرفهای روانشناسها نیز، گاهی چند کلمه حرف حساب پیدا میشود. به قول سعدی: نگویند از سر بازیچه حرفی...
دو کلمه حرف حساب دربارهی روانشناسها که حرف دل خودم نیز است. به نقل از دو کتاب(یکی خارجی و یکی داخلی):
جملاتی از کتاب که برایم جالب و آموزنده بود. (برای این جملهها تیتر زدم و گاهی نیز آنها را خلاصه کردم.):
✅ زندگی، مسابقه نیست. بپا خودت را از نفس نیندازی!
جوان: پس زندگی یک مسابقه نیست؟
فیلسوف: درست است. زندگی حرکتکردن در یک مسیر به سمت جلو است بدون اینکه از دیگران سبقت بگیریم؛ و البته، نیازی نیست خود را با دیگران مقایسه کنیم.
جوان: نه، محال است. ما همیشه بههرحال خود را با دیگران مقایسه میکنیم. این دقیقاً چیزی است که احساس حقارت از آن برمیخیزد، درست است؟
فیلسوف: احساس سالم حقارت چیزی نیست که از مقایسه خود با دیگران نشأت بگیرد بلکه از مقایسهٔ خود با خودِ آرمانیمان سرچشمه میگیرد.
✅ ما ساکنینِ یک دنیای ذهنی هستیم!
هیچیک از ما در دنیایی عینی زندگی نمیکنیم بلکه در عوض، در دنیایی ذهنی زندگی میکنیم که ما به آن معنا میبخشیم. دنیایی که میبینید با دنیایی که من میبینم متفاوت است و محال است بتوانید دنیای خود را با دیگران سهیم شوید.
ما نمیتوانیم واقعیتهای عینی را تغییر دهیم؛ اما تعبیرهای ذهنی را بهدلخواه میتوانیم تغییر دهیم. ما ساکنین یک دنیای ذهنی هستیم.
✅ قابلیتهایت را دریاب!
مسئله مهم این نیست که انسان با چه خصلتی به دنیا میآید، بلکه این است که از این قابلیت چگونه بهره میگیرد... باید روی این تمرکز کنید که چگونه میتوانید از قابلیتهای خود استفاده کنید.
✅ تغییر، شجاعت میخواهد. همچنانکه خوشبخت بودن!
فیلسوف: وقتی سعی میکنیم سبک زندگیمان را تغییر دهیم تمام شجاعت خود را محک میزنیم. نگرانی با تغییرکردن همراه است و نومیدی و سرخوردگی با تغییر نکردن. من مطمئنم که شما گزینهٔ دوم را برگزیدهاید.
جوان: صبر کنید... همین حالا، شما از کلمهٔ «شجاعت» استفاده کردید.
فیلسوف: آری. روانشناسی آدلر، روانشناسی شجاعت است. بدبختی شما را نمیتوان به گردن گذشته یا محیط انداخت؛ و به این معنی نیست که شما فاقد کارایی و توانایی لازم هستید. شما فاقد شجاعت هستید. شاید بتوان گفت شما شجاعت خوشبخت بودن را ندارید.
✅ بدبختهایی که برای خاص جلوه کردن به بدبختی نیاز دارند!
اما مادامیکه انسان از بدبختیاش به نفع خودش استفاده کند تا «خاص» باشد، همیشه به آن بدبختی نیاز دارد.
✅ عادی بودن گاهی یعنی عالی بودن!
شما احتمالاً به این دلیل عادیبودن را رد میکنید که عادیبودن را با ناتوان بودن یکسان میپندارید. عادیبودن ناتوان بودن نیست. شخص نیازی ندارد برتری خودش را به رخ بکشد.
✅ تنها خو کن که عافیت تنهاییست!
وقتی با دیگران رابطه برقرار میکنید، ناگزیر تا حد کم یا زیاد آسیب خواهید دید و شما نیز به دیگران آسیب میزنید. آدلر میگوید: «برای خلاص شدن از مشکلات، انسان فقط میتواند تکوتنها در دنیا زندگی کند.» اما انسان قادر نیست چنین کاری کند.
✅ آزادی یعنی منفور بودن از سوی دیگران!
فیلسوف: بهطور خلاصه، اینکه «آزادی یعنی منفور بودن از سوی دیگران.»
جوان: چی؟ یعنی چی؟
فیلسوف: یعنی اینکه کسی از شما بیزار باشد. نشان میدهد که شما آزاد هستید و در نوعی از آزادی به سر میبرید و نشانهی این است که شما بر اساس اصول خود زندگی میکنید.
✅ آزادی یعنی منفور بودن از سوی دیگران!
هزینهی آزادی در روابط متقابل این است که انسان منفور دیگران قرار میگیرد.
✅ اینا همش بهونته کارای بچهگونته!
فیلسوف: اما کسانی که دیدگاه سببشناسی(مطالعهی علت و معلول) دارند از جمله اکثر مشاوران و روانپزشکها، استدلال میکنند که آنچه از آن رنج میبرید از چنین و چنان علّت در گذشته نشأت میگیرد و بعد درنهایت شما را آرام میکنند و میگویند: «پس ببینید، تقصیر شما نیست.» استدلال در مورد ضربههای بهاصطلاح روحی از ویژگیهای سببشناسی است.
جوان: یک دقیقه صبر کنید! آیا وجودِ ضربهٔ روحی را کلاً انکار میکنید؟
فیلسوف: بله. قطعاً.
✅ مرز "از اینجا به بعد وظیفهی من نیست!"
باید مرز "از اینجا به بعد وظیفهی من نیست" را بیاموزید. این اولین گام به سوی روشن کردن راه و سادهتر کردن زندگی است.
✅ کوچولو نباش و جهان بزرگتر را دریاب!
جهانی بزرگتر وجود دارد که ورای دیوارهای مدرسه است. | تمام مشقت داخل مدرسه مثل توفانی در یک فنجان چای است.
✅ شما مرکز جهان نیستید!
اگر از کُرهی جغرافیا به جهان نگاه کنید، هر مکانی مرکزیت دارد و در عین حال هیچ مکانی مرکزیت ندارد.
✅ تا برای عقبافتادگیهایت دنبال علّت و معلول باشی، درجا میزنی!
فرق میان سببشناسی (مطالعهٔ علت و معلول) و فرجامگرایی (مطالعهٔ هدف از یک پدیده خاص و نه علت آن) است. هر آنچه به من گفتید سببشناسی است. تا زمانی که در حالت سببشناسی بمانیم، نمیتوانیم گامی به جلو برداریم.
✅ اگه فاصله افتاده اگه من با خودم سردم تو کاری با دلم کردی که فکرشم نمیکردم!
در روابط متقابل، حفظ فاصله مهم است. کتابی که میخوانید را اگر خیلی نزدیک بگیرید نمیتوانید ببینید!
✅ میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا اسمان است!
تفاوت آشکار بین اثبات خویشتن و پذیرفتن خویشتن این است: وقتی ۶۰ گرفتهای، بگویی ۱۰۰ حق من بود یا بگویی چگونه میتوانم ۱۰۰ بیاورم.
پذیرفتن خویشتن یعنی تمرکز بر روی چیزهایی که میتوانیم تغییر دهیم. | ما فاقد توانایی نیستیم بلکه فاقد شجاعت هستیم. همهچیز به شجاعت بستگی دارد.
✅ نمیتوانی یا نمیخواهی؟
روانشناسی فروید میگوید: من چنان رئیسی دارم پس نمیتوانم کار کنم. روانشناسی آدلر میگوید: نمیخواهم کار کنم یا نمیخواهم خود بیکفایتم را قبول کنم، پس یک رئیس بد در ذهنم خلق میکنم!
✅ ما تجربیاتمان را طوری درک میکنیم که مناسب اهدافمان باشد!
ما از تکانهٔ تجربیاتمان ــ بهاصطلاح ضربهٔ روحی ــ رنج نمیبریم بلکه آنها را طوری درک میکنیم که مناسب اهداف ما است. تجربیات ما را تعریف نمیکنند بلکه معنایی که به آنها میبخشیم خود را تعریف میکنند.
تمام مشکلات، ناشی از روابط متقابل است. این مفهومی است که ریشه در روانشناسی آدلر دارد. اگر تمام روابط بین انسانها از این دنیا رخت برمیبست، یعنی اگر انسان در این دنیا تکوتنها بود و تمام انسانهای دیگر از بین میرفتند، تمام مشکلات ناپدید میشد.
✅ ریشهی معضل بچههای گوگولمگولی و تیتیشمامانی!
آدلر میگوید: بچههایی که یاد نگرفتهاند با چالشهای زندگی روبهرو شوند، سعی خواهند کرد از چالشها بپرهیزند.
✅ جوان دختر را میگذارد زمین، ولی پیر همچنان او را حمل میکند!
انسان بالغی که شیوهی ناآزادانهزیستن را انتخاب کرده، رفتارهای جوان خوشگذرانی که شیوهی آزادانهزیستن را انتخاب کرده نقد میکند.
✅ ارزش هر کس به اندازه همت او است!
زمانی انسان میتواند بگوید من برای اجتماع مفید هستم که بتواند درک درستی از ارزش خود داشته باشد.
گاهی همین که کسی وجود دارد، ارزش دارد و ارزشمند است. | آدمها با زنده بودنشان میتوانند برای دیگران مفید باشند.
✅ اعتماد کجا، اطمینان کجا!
از دیدگاه روانشناسی آدلر، اساس روابط متقابل بر پایه اعتماد نیست بلکه بر پایه اطمینان است. | در اعتماد پای شرط و شروط وسط است و در اطمینان پای هیچ شرط و شروطی در میان نیست.
✅ ما زندگیمان را طبق معنایی که به تجربیات گذشته میبخشیم، تعریف میکنیم!
آدلر نمیگوید که تجربهٔ یک بدبختی عظیم یا بدرفتاری در دوران کودکی یا حوادث دیگر تأثیری بر شکلگیری شخصیت ما ندارند؛ تأثیرات آنها بسیار قدرتمند هستند. اما مسئلهٔ مهم این است که هیچچیز واقعاً بهواسطهٔ این تأثیرات تعریف نمیشود. ما زندگیمان را طبق معنایی که به تجربیات گذشته میبخشیم تعریف میکنیم. زندگی شما چیزی نیست که کسی به شما بدهد بلکه چیزی است که خودتان انتخاب میکنید و این شما هستید که نحوهٔ زندگیتان را تعیین میکنید.
تکجملههای کوتاه ولی قابل تامّل از متن کتاب:
💡 کسی که به دنبال تایید دیگران است، خودمحور است.
💡روانشناسی آدلر، روانشناسی تغییر خود است نه تغییر دیگران.
💡طوری زندگی نکنید که بخواهید انتظارات دیگران را برآورده کنید.
💡 نگو من نمیتوانم موفق شوم، بگو من نمیخواهم موفق شوم.
💡 شجاعت خوشبختبودن شامل شجاعت منفوربودن نیز میشود.
💡 توجه بیش از حد به قضاوت دیگران نفس انسان را خفه میکند.
💡 به دنبال اثبات خویشتن نباشید، به دنبال پذیرش خویشتن باشید.
💡 وقتی راه فراری نمییابیم باید به صدای اجتماع بزرگتر گوش دهیم.
💡 انسان بدون اینکه ترس داشته باشد مورد نفرت قرار گیرد، باید پیش رود.
💡 مسئله این نیست که دنیا چگونه است بلکه این است که شما چگونه هستید.
💡ستایش کردن از دیگران نوعی قضاوت است که انسانی توانمند از انسانی ناتوان دارد.
💡شما میتوانید یک اسب را نزدیک آب ببرید ولی نمیتوانید مجبورش کنید آب بنوشد.
🔴 آیا این جملات خالیبندیاند یا کسانی بودهاند که صحت حرفهای جناب فیلسوف و بهتر بگویم آقای آلفرد آدلر و تئوریهای روانشناسیاش را ثابت کردهاند؟
میتوان از خیلیها (اعم از داخلی و خارجی) نام برد. ولی به آقای "نیک وُی آچیچ" بسنده میکنم. کسی که بدون دست و پا به دنیا آمد ولی کارهایی میکند که ما به اصطلاح دست و پاداران از انجام آنها عاجز هستیم. کسی که دربارهی روز تولدش مینویسد:
پزشکان و پرستاران شوکه شده بودند و به سرعت مرا از مادرم دور کردند. مادرم که پرستار همان بیمارستان بود، متوجه شد که اتفاق بدی افتاده است. پرسید چه شده؟ بچه مرا کجا بردید؟ راستش را بگویید؟ کسی توان نداشت ماجرا را به مادرم بگوید. واقعیت این بود که من بدون دست و پا به دنیا آمدم، فقط یک تنه بودم.
کسی که به دلیل ظاهرش تا جایی که تصوّرش را بکنید، تمسخر شده است. کافی است یک زگیل یا یک خال در نقطهای از صورتتان جا خوش کند تا مسخرهتان کنند، چه برسد به اینکه تنها یک تنه باشید و دست و پا هم نداشته باشید. از قلم خودش بخوانید:
هنگامی که هفت ساله بودم در حالی که روزی سخت را پشت سر گذاشته بودم از مدرسه به خانه رفتم، مسخرهام کرده بودند، سرخورده شده بودم. آن روز ساعتها روبروی آینه ایستادم و خودم را تماشا کردم. من همهی مشکلات بچهها و نوجوانان را داشتم، بعلاوه نداشتن دست و پا.
او دو کتاب هم دارد که از هر کدام، یک تصویر از قسمتهای قابل اهمیت آنرا (به نقل از سایت "کافه بوک") میآورم:
🔵 گوش دادن به پانزده دقیقه از حرفهای این مرد سینهسوخته خالی از لطف نیست:
برخی از مطالب کتاب که به نظرم مهمتر بودن را هم داخل کادر گذاشتم تا بلکه بیشتر به چشم بیایند. تیتر هم برایشان زدم:
🔴 کسانی که مشکل روحی دارند در حرفهایشان از کلمات "همه"، "همیشه" و "همهچیز" استفاده میکند!
🔴 جهان را بر اساس طرز رفتار آن یک نفری که از شما تنفر دارد، قضاوت نکنید!
🔴 وای از روشهای جلب توجه. کودک و بزرگسال هم ندارد!
🔴 وقتی روشهایی برای برتریِ آسان است، کی به دنبال روشهایِ سخت میرود!
🔴 شاید آن بچههایی که به دنبال کار خلاف میروند، در پی برتری آسان هستند!
🔴 زندگی یک خط نیست، بلکه یکسری نقطه است!
🔴 کسانی که با رقص نوشتن رقصیدهاند، نویسنده شدهاند! شما در حال چه رقصی هستید و قرار است چه بشوید؟ نکند نشستهاید!
🔴 نور کم است. نوری بتابان!
🔴 مراقب باشید چرند و پرندهای فروید کار دستتان ندهد!
🔴 چه عمری که در بیست سالگی به پایان برسد، چه عمری که در نود سالگی، هر دو میتوانند کامل باشند. اگر هر لحظه را در حالتی از اشتیاق بگذرانی!
🔴 بزرگترین دروغ زندگی را خودمان به خودمان میگوییم!
پ.ن:
فایل صوتی بارگذاری شده، سکانسی از فیلم "نبات" (از دقیقه ۶۱ تا ۶۳) است. چون این سکانس را دوست داشتم و با بخشی از یادداشتی که خواندید(خواندید؟) ارتباط داشت، آوردم.
حاشیهی کتابی:
جالب است که در بین ۳۰ کتاب پرفروش در سامانه بازار کتاب، همچنان نام برخی از کتابهای مشهور و پُرتبلیغ این چند سال دیده میشود. بیچاره کتابهای خوب و بدون تبلیغ. کتاب خریدنمان هم شبیه خودرو خریدنمان و باقی کارهایمان است!
یادداشت پیشین:
هر ساعت مطالعه در ایران چقدر آب میخورد؟! 🔞
حُسن ختام: دو پیشنهاد. یکی شنیدنی و دیگری دیدنی.
پیشنهاد شنیدنی، محض خنده و البته تفکر(برای کاربران ۱۸+ توییتر!):
طنزپردازی | توییتر، ۲۸۰ گلوله (لینک گذاشتم، به بیراهه میرفت. خودتان بگردید پیدا و گوش بدهید!)
پیشنهاد دیدنی: فیلم "بنشیهای اینیشرین!"
اگر این بخش از کتاب "خیانت" نوشتهی "پائولو کوئلیو" را قبول دارید، حتماً فیلم را از دست ندهید، وگرنه بیخیال شوید!
نسخهی زبان اصلی با زیرنویس فارسی (دوبلهاش هم به راحتی قابل دستیابی است):
توجه: اینکه در این یادداشت دو نقل قول از کتاب "خیانت" جناب "پایولو کوئلیو" آوردم، شما را بر آن ندارد که سراسیمه بروید آنرا بخرید و بخوانید. اگر خواستید اینکار را بکنید، حتماً به نکتهای که یکی از دوستان دربارهی این کتاب نوشته، توجه کنید:
یاحق. ✋