به اصرار دوستی به یکی از پارک های جنگلی نزدیک شهرمون رفتم.از آنجایی که خانه شان در شهرک کنار پارک است،از مشتریهای پر و پا قرصش است.آنقدر برای پیاده روی به آنجا رفته که تمام کارکنانش را با نام کوچک صدا می زند و احوالپرسی می کند.تمام نقاط در دسترس و کور پارک را می شناسد.گپ زنان مرا به همراه خود به نقطه ای از پارک برد که چاله ای مانند قبر_البته با عمق کمتر_در آن کنده شده است.با تعجب پرسیدم:
این قبر رو واسه چی اینجا کندند؟!
نیشخندی می زند و می گوید:
بیا یکی دو تای دیگه از این قبرها رو بهت نشون بدم!
همین یکی بسه.می خوای بگی این قبرها رو واسه چی اینجا کندند؟!
بیشتر اصرارم برای اینکه به این پارک بیای،همین بود که به قول خودت این قبرها رو بهت نشون بدم.حالا اگر گفتی که این قبرها چه کاربردی دارند؟!
واقعاً هر چی فکر می کنم که این قبرها در این نقطه پارک به چه دردی می خورند عقلم به جایی قد نمی ده!
تا وقتی که می ریم بالای اون کوه کنار پارک وقت داری خوب فکر کنی و بهم بگی که این قبرها برای چی بودن؟!
خودتم می دونی به خاطر اون تصادف لعنتی نمی تونم تا بالای اون کوه بیام،ولی تا یه جاهایی باهات میام،به هر حال فکر نمی کنم بتونم در مورد این قبرها به نتیجه ای برسم.
این قبرها رو دور از دیدِ مردم معمولی و نگاهِ مامورین پارک و در نقطه های کور و غیرقابل دسترس پارک کندند تا هر وقت مخ یه دختر بدبختی رو زدند و همراه خودشون آوردند اینجا و کار به جاهای باریک کشید بتونند بدون استرس کارشون رو بکنند!
همین جوری داری می گی یا با سند و مدرک حرف می زنی؟
تا حالا شده یه حرف الکی از من بشنوی.بارها از بالای اون کوه که به این قبرها اشراف داره،دیدم که دو نفر باهم رفتند توی این چاله ها.بیشتر مواقع اولش با هم دیگه یه چیزی دود می کنند و بعدش...
با خودت گوشی آوردی تا یه عکس از این چاله ها بگیرم؟!
واسه چی می خوای؟
برم یه مطلب در موردش بنویسم تا یه سری از مسئولین که سرشون رو مثل کبک کردن زیر برف،ببینن گوشه و کنار این مملکت چی داره می گذره!
بی خیال بابا،نری شرّ درست کنی ها.
خدا کنه گذر هیچ کس به این قبرا نیفته!
مطلب قبلیم:
حُسن ختام: