شما یکی ازدواج نکن!
شمایی که:
امروز عاشقی و فردا فارغ!
روزی سه بار عاشق می شی!
از احترام به زن هیچ چی نمی دونی!
قراره فردا شرمنده زن و بچه ت باشی!
هنوز توی خرج و مخارج خودت موندی!
قراره توی هر محفلی زنت رو تحقیر کنی!
بلد نیستی نیازهای همسرت رو تامین کنی!
قراره همیشه رفیقات رو به زنت ترجیح بدی!
از بس شکّاکی،قراره زنت رو توی خونه زندونی کنی!
تویی که نمی تونی امنیت زن و بچه ت رو تامین کنی!
کار کردن رو خیلی بیشتر از زن و بچه ت دوست داری!
خیال می کنی زن کنیزیه که فقط باید بهت خدمات بده!
قرار نیست هیچ وقت به درد و دل های زنت گوش کنی!
قراره دیر یا زود اسمت بره توی صفحه حوادث روزنامه ها!
قراره به خاطر ثروت پدر زنت با زنت ازدواج کنی نه به خاطر خودش!
معاشقه و مغازله رو کسر شان مقام همایونی(!)مردانه ت می دونی!
قراره فقط به خاطر قیافه و شکل و ظاهر همسرت،باهاش ازدواج کنی!
درآمدی نداری که هیچ،کلّی هم واسه مواد و مشروبت هزینه می کنی!
چون دو کلاس بیشتر از اون سواد داری،فکر می کنی همیشه حق با خودته!
فضای مجازی رو به فضای حقیقی ترجیح می دی و دائم سرت توی گوشیته!
قرار نیست هیچ وقت توی خونه کار کنی،چون بهت گفتن که زن ذلیل می شی!
قراره خنده ها و شادیهات برای بیرون از خونه باشه و غم و غصه هات برای توی خونه!
قراره بعد از ازدواج به زن خودت بسنده نکنی و برای اطفای شهوت بیکرانت،بیفتی دنبال ناموس مردم!
قراره دست بچه ت رو بگیری و به بهونه گردش بردنش،سیگار به لب بری سر خیابون وایسی تا از رفقای نابابت مواد و...بگیری!
فقط ریش و سبیل درآوردی ولی هنوز بچّه ای و قراره مثل بچه مهدکودکی ها هر روز خدا قهر کنی یا سر کوچک ترین مسئله ای بچه بازی در بیاری!
قراره برای جور کردن پول مواد،تنها قطعه طلای باقیمونده زنت که انگشتر نامزدی تونه رو بفروشی و بعدم که بهت اعتراض کنه تا اونجایی که می تونی بزنیش و بعد هم که می خواد بره خونه پدرش تا جون سالم به در ببره،بری سر راهش و جلوی بچه پنج ساله ت،از روی پل عابر پیاده پرتش بکنی پایین!
مطلب قبلیم:
ازتون دعوت می کنم،پُستی که به تازگی با هشتگ«حال خوبتو با من تقسیم کن»منتشر شده رو بخونید:
حُسن ختام:گلستان سعدی؛باب هشتم در آداب صحبت:
تلمیذ بی ارادت عاشق بی زرست و رونده بی معرفت مرغ بی پر و عالم بی عمل درخت بی بر و زاهد بی علم خانه بی در. مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوبست نه ترتیل سورت مکتوب. عامی متعبد پیاده رفته است و عالم متهاون سوار خفته. عاصی که دست بر دارد به از عابد که در سر دارد. یکی را گفتند عالم بی عمل به چه ماند؟ گفت به زنبور بی عسل.
زنبور درشت بی مروت را گوی
باری چو عسل نمیدهی نیش مزن