شاید کمتر کسی باشد که این شعر سهراب سپهری عزیز(خدایش بیامرزد) را نخوانده باشد:
« ...بره ای را دیدم بادبادک می خورد
من الاغی دیدم یونجه را می فهمید
در چراگاه نصیحت گاوی را دیدم سیر...»
به بره بادبادک خور کاری ندارم، چون بره ای که بادبادک می خورده تکلیفش از قبل روشنه!
به الاغ یونجه فهم هم کاری ندارم. هر چند نمی شه به الاغی که یونجه رو می فهمه، کار نداشت و به سادگی از کنارش گذشت!
به گاوی که در چراگاه نصیحت، سیر بود، کار دارم.
این گاو چرا در چراگاه نصیحت، سیر بود؟ به دلیل گاو بودنش!
چرا در چراگاه نصیحت سیر بود؟ چرا در چراگاه سبزه و یونجه،سیر نبود؟ چون گوش هیچ گاوی، به پند و نصیحت بدهکار نیست ولی شکم تمام گاوها به سبزه و یونجه بدهکار است!
چرا گاو؟ چرا خر نه؟ چون سهراب داره به در می گه که دیوار بشنوه؟ در هم هر دری که باشه مهم نیست. (می خواد در چوبی باشه، در ضد سرقت باشه یا هر در دیگری) مهم این هست که دیوار بشنوه!
گفتیم گاو که «در» هست، دیوار اینجا کیه؟ آدمِ شیر خام خورده!
منظور؟ منظورش اینه که هر کسی که پند و نصیحت حالیش نمی شه گاوه!
واقعاً؟ واقعاً!
عاقبت گاو یا گاوهایی که در چراگاه نصیحت، سیر هستند؟ شکار شدنه!