خانم عزیز! چرا آخر در حالی که میلیونها نفر از بانوان فرهیخته و دیکتاتورشناس میهن دارند حنجرهی نازک خودشان را با شعار «زن، آزادی، زندگی» پاره میکنند، شما به جای همراهی با آنها باید بیایید اینجا از روشهای تنگ کردن نمیدانم چیچی بنویسید؟ مگر شما زن نیستید؟ مگر شما معترض نیستید؟ نکند شما اعتراض را به رسمیت نمیشناسی؟ اگر میشناسی پس چرا شمای معترض، اعتراض نمیکنی؟ نکند شما هم جزو آن دسته از زنان اُمّل و مرتجعی هستید که اسارت را میپسندید؟ نکند شما هم مانند بعضیها مالهکش نظام هستید! و همانطور که قرآن و مسجد را به آتش کشیدید و این همه مامور برقراری امنیت را کُشتید و به گردن معترضین مظلوم انداختید تا با برقراری ناامنی و زدن انگ آشوبگر به آنها، سدّ راهشان شوید، با این ترفند کثیف و جدیدتان هم میخواهید اعتراض و مبارزهی زنان برای آزادی را به شکست بکشانید؟!
خانم عزیز! شما الان به جای اینکه هفت قلم آرایش کرده باشید و با نشان دادن تمام زوایای پنهان و کمتر دیده شدهی یک زن اصیل آریایی، در کف خیابان عرض اندام کنید و با فحّاشی و کُشتن مامورهای امنیتی این رژیم آخوندپرور دیکتاتور دخترکُش، برای آزادیات تلاش کنی، آمدید از تنگ کردن نمیدانم چیچی مینویسی؟ واقعاً الان اولویت زنانی که از واژههای منحوس مرد، اسارات و مُردگی! به تنگ آمدهاند و شعار زن، آزادی، زندگی سر میدهند، تنگ کردن نمیدانم چیچی است؟ آخر در مغز شما چه میگذرد که به جای نوشتن بیانیههای اعتراضی، آتشین و حماسی در رثای آزادی زنان مظلوم ایران و نجات او از زیر بار ظلم و ستم این حکومت تا بن دندان توتالیتر، از تنگ کردن نمیدانم چیچی مینویسید؟ واقعاً برای شما متاسفم! اینقدر که دل برخی از مردان نازکدل و با شرف ایران به حال شما نسوان در اسارت و مشتاق آزادی وطن میسوزد، دل شما و امثال شما به حال خودتان نمیسوزد! وای بر من، وای بر تو و وای بر ما!
یادداشت پیشنهادی:
عنوان احتمالی یادداشت بعدی (به شرط حیات):
هنگِ منگِ فرهنگ!