Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

گفت‌وگوهای پراکنده! (۲۱)

: دیگه نمی‌خواد به فکر کاپشنِ بچه باشی؟

♂ : چرا؟

: امروز یه خانم خیّری اومد دم درمون یه کاپشن داد گفت بپوشونید تن بچه‌تون تا یه وقت سرما نخوره.

♂ : از کجا می‌دونست بچه‌ی ما کاپشن نداره؟

: به گمونم کارِ حاج خانم ... زنِ حاج آقا ... ست که دست خیر داره.

♂ : کاپشنی که آورده نوئه؟

: فکر نکنم نو باشه، ولی معلومه زیادم پوشیده نشده.

♂ : احتمالاً برای بچه‌شون بوده، کوچیکش شده بوده، آورده واسه‌ی ما.

: حالا هر چی که هست خوبه. دیدی این‌قدر هم که فکر می‌کردی مردم بی‌رحم نیستند؟

♂ : آره. راست می‌گی. خودت که می‌دونی من اینجوری نبودم، زمونه بدبینم کرد.

: صبور باش. همه‌چی یه روز درست می‌شه.

♂ : به شرطی که اون روز خودمون خراب نشده باشیم!

: ان‌شاءالله که نمی‌شیم!

♂ : کاپشن اندازه‌ی بچه هستش؟!

: آره، خیلی هم قشنگه، فقط نمی‌دونم چرا بالای کلاهش دو تا سوراخ داره!

♂ : احتمالاً برای اینه که سر بچه تو کلاه عرق نکنه، فکر کنم از این کاپشن خوباست؟!

: آره معلومه جنسش خیلی خوبه.

می‌رود کاپشن را می‌آورد.

♂ (پس از زیر و رو کردن کاپشن): آستینش یه کم کوچیکه، نه؟

: آره، ولی خیلی مهم نیست!

♂ (هنوز دارد به کاپشن نگاه می‌کند): جلوئش یه کم کوتاهه، پشتش یه کم بلنده. این کاپشن یه‌جوریه، نه!

: آره، ولی زیاد سخت نگیر. با این وضعی که ما داریم، زمستون امسال، همینم نمی‌تونستیم براش بخریم.

: راست می‌گی. دستشونم درد نکنه. خدا خیرشون بده.

♂ : ان‌شاءالله.

مطلب قبلی:
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D8%A7%D9%84%D8%AA%D9%86%D8%A7%D9%82%D8%B6%D8%A7%D8%AA-%D9%81%DB%8C-%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B9%D9%85%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D9%81-%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%AE%D9%84%D9%88%D9%82%D8%A7%D8%AA-%DB%8C%DA%A9-h4wysvc9sypk
دوستان علاقه‌مند به "نوشتن"! به گاهنامه‌ی شماره بیست و یک، سر بزنید و برای موضوعات مطرح شده در آن مطلب بنویسید و در صورت برنده‌شدن، کتاب جایزه بگیرید.
https://virgool.io/Gahnameh-Dast-Andaz/%DA%AF%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DB%B2%DB%B1-rwrvugbym5bm
اگر وقت دارید: به نوشته‌های هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسم‌ِ‌الله.
حُسن ختام:
https://soundcloud.com/bavaria31/hoshmand-aghili-farda
یک خواهش:

ویرگول، این روزها، تا دلتان بخواهد انتشارات دارد. با انتشارات شخصی دوستان که برای دسته‌بندی مطالب خودشان درست کرده‌اند، هیچ کاری ندارم‌. امّا ای کاش در مورد انتشاراتی که به قصد انتشار مطالب دیگران درست می‌کنیم، کمی اطلاع‌رسانی کنیم‌. چند روز پیش، یکی از دوستان پرسید که چگونه مطلبم را در انتشارات «آبیِ بنفش» منتشر کنم؟ این سوال را در مورد چند انتشارات دیگر نیز از بنده پرسیده‌اند ولی نتوانسته‌ام جوابی بدهم. لطفاً با انتشار یک مطلب مختصر، نسبت به انتشارات خود اطلاع‌رسانی کنید تا دوستانی که علاقه‌مند به انتشار مطلب در انتشارات شما را دارند، سردرگم نشوند. مثل این مطلب دوست خوبم، آقای سبحانی عزیز:

https://virgool.io/MePlusBook/%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D9%85-xrzk9w1ik3yu
حال خوبتو با من تقسیم کن
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
در این انتشارات گفت‌وگوهایی را می‌آورم که شاید واقعیِ واقعی نباشند ولی دور از واقعیت هم نیستند و ریشه در واقعیت دارند. گفت‌وگوهایی که قرار بود بخشی از یک رُمان، فیلم‌نامه یا نمایش‌نامه شوند ولی بنا به هر دلیل تاکنون نشدند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید