Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

یک سخنرانی توپ!

برای یکی دو دقیقه، تخیّل خودتان را قوی کرده و انیمیشن یا کارتونی را تصوّر کنید که در آن:

تمام مدیران تراز اول یک کشور در سالن بزرگی جمع شده‌اند و پچ‌پچ‌کنان، منتظر یک سخنران هستند. امّا، سخنران این همایش با تمام سخنران‌های پیش از این، خیلی متفاوت است. قرار است یک توپ، سخنران این گردهمایی باشد. بله یک توپ پُر!

توپِ پُر، راس ساعت از در سالن همایش وارد می‌شود. توپ جوری بالا و پایین و رو به جلو می‌رود که معلوم است با عصبانیت بسیاری دارد به سمت تریبون پیش می‌رود. توپ، در بین راه چند باری هم خودش را به در و دیوار سالن می‌کوبد تا حُضار، حسابی حساب کار دستشان بیاید. توپ به محض رسیدن به پشت تریبون، با یک جهش خود را به روی آن انداخته و پشت میکروفن قرار می‌گیرد.

توپ، دهانی ندارد که حرف بزند، برای همین بخشی از خودش را جمع می‌کند تا حالتی شبیه به دهان به خود بگیرد. البته می‌تواند دهان و حتی دست و پا هم داشته باشد. مثلاً کارتون است دیگر!

توپ شروع به سخنرانی می‌کند. (موقع سخنرانی نیز با خشم زیادی بالا و پایین می‌پرد):

یه توپ دارم قلقلیه، سرخ و سفید و آبیه، می‌زنم زمین، هوا می‌ره‌ نمی‌دونی تا کجا می‌ره. من این توپو نداشتم. مشقامو خوب نوشتم. بابام به من عیدی داد، یه توپ قلقلی داد. حتماً همه‌تون با این شعر آشنا هستید ولی هیچ کدومتون از فلسفه‌ی عمیق پشت این شعرِ به ظاهر کودکانه، خبر ندارید. همان‌طور که از فلسفه‌ی خیلی چیزهای دیگر نیز خبر ندارید.
چرا پدر شما وقتی مشق‌هایتان را خوب نوشتید، برای شما یک توپ قلقلی خرید؟
چرا نرفت یک کوفت دیگری بخرد؟
آیا برای این که یاد بگیرید که دست به هر غلطی بزنید تا وضعتان توپ شود؟!
خیر عزیزانِ من، خیر! برای این که توپ نماد کره‌ی زمین و چرخِ فلک است که محل ماموریت شماها است.
چه ماموریتی؟ زندگی! البته نه زندگی به هر قیمتی! نه زندگی به قیمت گند زدن به زندگی و حیات خودتان و سایر ساکنین این کره و چرخ فلک و یا حتی به قیمت انهدام این کره!
چرا پدر شریف شما وقتی مشق‌هایتان را خوب نوشتید، یک توپ قلقلی خرید؟ چرا نرفت یک زهرمار غیر قلقلی بخرد؟
برای این که یاد بگیرید فقط به توپ لگد بزنید، نه به بخت خودتان، نه به بخت دیگران و نه به بخت زمین و زمان.
هر چند لگد زدن به توپ هم داریم تا لگد زدن به توپ! یک نفر به توپ لگد می‌زند، گل می‌شود و دیگری به توپ لگد می‌زند، اوت می‌شود!
شما نمی‌توانید و حق ندارید هر جوری که عشقتان می‌کشد، به هر چیزی که میلتان می‌کشد، لگد بزنید!
آیا شما جرات می‌کنید به یک سگ هار لگد بزنید؟! خیر! چرا؟ برای این که بر می‌گردد و پاچه‌تان را می‌گیرد!
شما جرات می‌کنید همان‌طور که پشت یک توپ می‌ایستید و به آن لگد می‌زنید، پشت یک خر بایستید و به آن لگد بزنید؟! اصلاً و ابداً! چرا؟
برای این که آن خر در جواب لگد شما، لگدی به شما خواهد زد که تا روزی که زنده هستید هوس نکنید به هیچ خر یا شبه خری لگد بزنید!
ولی وقتی به من بینوا لگد می‌زنید، من نه تنها پاچه‌تان را نمی‌گیرم، نه تنها لگدی محکم‌تر تحویلتان نمی‌دهم، بلکه هر چه محکم‌تر لگد بخورم به دلیل شناخت خوبم از شما انسان‌ها، بیشتر از شما فاصله می‌گیرم! البته شما می‌توانید دوباره بیایید دنبالم و باز اگر میلتان کشید به من لگد بزنید!
اگر توی همان بچگی به شما یاد داده بودند که فقط به من، آن هم نه هر جوری که دلتان خواست لگد بزنید، الان وضع خودتان، مردمتان و مملکتتان این نبود!
این‌ را به شما یاد ندادند و شما به جای این که به من و امثال من لگد بزنید و امثال مرا به بازی بگیرید، چیزهایی را به بازی گرفتید که، بازی‌گرفتنی نبوده و نیستند.
به محیط زیست کشورتان لگد زدید. به اقتصاد مملکتتان لگد زدید. به فرهنگ کشورتان لگد زدید. به آینده‌ی کشور و مردم کشورتان لگد زدید. به بخت مردمتان لگد زدید و این لگد زدن‌ها مثل لگد زدن به من نیست! بازی کردن با این‌ها، مثل بازی کردن با من نیست!
گذر زمان به شما ثابت خواهد کرد که این لگد‌زدن‌ها عواقبش از لگد زدن به سگ هار و خر چموش و مست نیز به مراتب بیشتر است!
هر لگدی که به این‌ها بزنید، بعدها هزاران لگد محکم‌تر از آن لگد را به شما تحویل خواهند داد!
و اما سخنم را با یک پیشنهاد تمام می‌کنم:
روی میز هر مدیری مثل شما که به نوعی، سرنوشت یک کشور دستش است، باید یک عدد مثل "من" یعنی "توپ" باشد. آن هم به سه دلیل:
- دلیل اول: این که بداند دارد روی کره‌ی زمینی زندگی می‌کند که گرد است و هر کاری که بکند، عواقبش به خودش نیز بر می‌گردد.
- دلیل دوم: این که بداند این کره‌ی زمین و این چرخ فلک، با هر گردشش امکان دارد یکی را از حضیض ذلّت به اوج عزّت برساند و دیگری را از اوج عزّت به حضیض ذلت. پس نباید خیلی به آن میز که پشتش و آن صندلی که رویش نشسته است، حساب باز کند.
- دلیل سوم: این است که یادش باشد که به هر چیزی نباید لگد زد، همه چیز مثل من نیستند که یک لگد بخورند و هیچ لگدی نزنند. بعضی چیزها هستند که اگر به آن‌ها یک لگد بزنید، دیر یا زود، هزاران و بلکه میلیون‌ها لگد از آنها خواهید خورد!
از من بسیار لگدکوب‌شده‌یِ لگدخورده، گفتن و از شماهای بسیار لگدمال‌کننده‌یِ لگدزننده، نشنفتن!
یادداشت مرتبط:
https://vrgl.ir/Yq55n
یادداشت پیشین:
https://vrgl.ir/H6TcJ


محیط زیستاقتصادامنیتایرانداستان
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید