Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

۸۱ دقیقه ?

ماجرا از اینجا شروع شد:

در مقدمۀ یادداشت «چرا مردم یک جامعه برای فساد و تباهی، این‌چنین آغوش می‌گشایند؟!» نوشتم که مرخصی گرفته‌ام تا با زیر و رو کردن و کمک گرفتن از کتاب «فرهنگ پیرو فرهنگ پیشرو» اثر مرحوم «علّامه محمدتقی جعفری»، این یادداشت را بنویسم.

https://vrgl.ir/r1szm

ساعاتی از انتشار این یادداشت نگذشته بود که:

عزیزی ایمیل فرستاد که آدرس بدهید تا یک هدیه? برای شما ارسال کنم. با نوشتن دلیلی، جواب منفی دادم. دوباره ایمیل فرستادند که حق بزرگتر و کوچکتری را به جا بیاورید و درخواستم را قبول کنید. کوتاه آمدم و آدرسم را برای ایشان ارسال کردم. هنوز ۲۴ ساعت نگذشته بود که یک کتاب ارزشمند، اثرِ مرحوم استاد «محمدتقی جعفری»? به دستم رسید.

می‌گویم ارزشمند نه صرفاً به این دلیل که:

این کتاب را چنین مرد بزرگی نوشته است؛ ارزشمند به این دلیل که این کتاب را در سال ۱۳۵۷، (قبل از تاریخ تولّد خودم! و پیش از انقلاب، چون تاریخ چاپ کتاب سال ۲۵۳۷ شاهنشاهی درج شده است) جناب علّامه شخصاً و با دست و با درج امضای خودشان به برادر ارجمندشان تقدیم کرده‌اند.

و ارزشمند به این دلیل که برادرزادۀ بزرگوارِ علّامه که این کتاب به پدرشان هدیه شده بود، بنده را لایق این کتاب دانستند و با این جملات _که نمی‌دانم چه صفت نیکی بر روی آن‌ها بگذارم تا حقّشان را ادا کرده باشم_ به بنده هدیه کردند:

سلام جلال عزیز، دوستی که تا بحال ندیدمت و احتمالاً تا آخر عمر هم نخواهم دید. روزی که دیدم برای مطالعۀ مطلبی از استاد جعفری از محل کار مرخصی گرفتی، ناخودآگاه از خودم خجالت کشیدم. این هدیه‌ای از طرف من به تو نیست، بلکه این یادگار ارزشمند در اصل متعلّق به خودت بوده که چند دهه برایت به امانت نگه داشته بودم.
گفتند که این جملات را فوری و موقع تحویل کتاب به اداره‌ی پُست برایم نوشته‌اند و چه خوب که نوشتند. ?
گفتند که این جملات را فوری و موقع تحویل کتاب به اداره‌ی پُست برایم نوشته‌اند و چه خوب که نوشتند. ?

شبِ همان‌ روزی که کتاب به دستم رسید:

ایشان (هدیه‌دهندۀ جان) به گوشی همراهم زنگ زدند و یک تماس تلفنی ۸۱ دقیقه‌ای بین بنده و ایشان، برقرار شد. ۸۱ دقیقه‌ای که از بس دلنشین و گوارا بود، برای بنده که اصلاً اهل مکالمۀ تلفنی نبوده و نیستم، کمتر از ۸۱ ثانیه گذشت. از این ۸۱ دقیقه، هرگز چیزی نخواهم نوشت. چون می‌دانم نوشتن درباره‌اش، خیانت بزرگی است در حق آن. این ۸۱ دقیقه را نباید بنویسم، بلکه:

باید مانند شربتی شفابخش، آن را داخل جامی بلورین، شفاف و نشکن بریزم و در جایی امن قرار دهم تا برای تحمّل عوارض ناشی از ته‌کشیدن معنا و معرفت و فروافتادن شدن شعلۀ جانبخش انسانیّت، هرروز قطره‌‎ای از آن را بنوشم.

این هدیه و آن ۸۱ دقیقه مکالمه، قلب و روح خسته و ترک‌خورده‌‌ام? را ترمیم کرد. دریافت هدیه، عیشی بود که با آن ۸۱ دقیقه مکالمه کامل و مدام شد. هدیه‌ای که با دریافت آن، دریافتم:

  • اگر کار برای خدای متعال باشد، هرگز آن را بی‌اجر نمی‌گذارد.
  • روح مرحوم علّامه جعفری از میزان محبّتم به ایشان، کاملاً آگاه است.
  • علما نیز همچون شهدا و بلکه گاهی حتی بیشتر از شهدا، زنده‌ هستند.
امام جعفرصادق (ع) در خصوص علم و عالم فرموده‌اند: در روز قیامت میزانِ اعمال و علم بشر برپا می‌شود؛ یکی از سنجش‌هایی که در عرصه محشر انجام می‌شود خون شهدا و مرکب دانشمندان است و کفه‌ای که در آن مداد علما است، سنگین‌تر از کفه‌ای خواهد بود که خون شهدا در آن قرار دارد.

در جایی چنین خواندم:

مقام شهید در اسلام فوق العاده بالاست. آن‌ها، «بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ» هستند و در جوار حضرت حق روزی می‌خورند و با این همه عظمت و جایگاهی که برای شهدا فرض شده است، در برخی مواضع، مقام آنها از عالم کمتر است. شهید با قوه قهریه جسم دشمن را متلاشی می‌کند، ولی عالم با قلم، فکر دشمن را یا در هم می‌کوبد و یا او را هدایت می‌کند، پس عالم با روح سروکار دارد و شهید با جسم.

جلد همان کتاب گرانبهایی که هدیه گرفتم
جلد همان کتاب گرانبهایی که هدیه گرفتم
حُسن ختام: بخشی از همان هدیه‌ی ارزشمند که بهترین کتاب موجود در کتابخانه‌ی شخصی‌ام است.
یادداشت پیشین:

شکست فهمی!

۸۱ دقیقهخاطرهکتابعلّامه محمدتقی جعفریحال خوبتو با من تقسیم کن
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید