جواد انبارداران
جواد انبارداران
خواندن ۷ دقیقه·۳ سال پیش

نقدی کوتاه بر 3 فیلم کابالیستی (نارنیا، انیماتریکس، کتابچه اسپایدرویک)

نقد فیلم کتابچه اسپایدر ویک

کتابچه «اسپایدر ویک» داستانی فانتزی برای گروه سنی کودک و نوجوان است و تاکنون چند بار در بسته ویژه این گروه، به نمایش درآمده است. داستان با ورود یک خانواده به خانه‌ای قدیمی در حومه شهر شروع می‌شود. این خانه محل کتابی است که اسپایدر ویک، ساکن سابق و مفقود شده خانه، آن را به نگارش درآورده و موجب آزادی شیاطین شده است. اسپایدر قبل از مفقود شدنش، با جادویی خانه را ایمن نگه داشته ولی ساکنین جدید که از این اتفاقات بی‌خبرند، شرایط را به گونه‌ای فراهم می‌کنند که شیاطین آزاد می‌شوند. جادوگرایی، نیروی عظیم جبهه شیاطین، خدای ضعیف، و شریعت گریزی، از ویژگی‌های کابالایی این فیلم است.

اسپایدر ویک، به عنوان یک دانشمند علوم قدیمی تصویر می‌شود؛ ولی در واقع، او یک جادوگر است که با کتابی از اوراد، سعی در تسلط بر قوای طبیعت دارد. وی دچار اشتباه می‌شود و تاوان این اشتباه را با یک عمر زندانی شدن در زمان می پردازد. شیطان در این فیلم، گرچه به دلیل کتاب اسپایدر تماما آزاد نشده است ولی به قدری توانایی دارد که جز یک خانه ساده، تمام جهان تحت سلطه اوست. در تمام این فیلم اسپایدر و ساکنان خانه، هرگز از خدا یا شریعت خاصی در برابر شیطان استمداد نمی‌جویند. در این اثر نیز مثل خیلی از آثار سینمایی، خدا جایگاهی ندارد.


نگاهی به سه‌گانه نارنیا

فانتزی «نارنیا» در هفت جلد و نگاشته «سی.اس.لویس» یکی از نویسندگان شاخص آثار فانتزی - اسطوره‌ای است. سه جلد از این مجموعه تاکنون به صورت فیلم ساخته شده است. داستان نارنیا، تقریبا یک داستان یک خطی از سفر چهار کودک به دنیایی دیگر و حوادث آن دنیای خاص است. دنیای نارنیا یک جهان موازی با جهان ماست که از نظر قاب‌های زمانی (چگونگی سرعت زمان) با دنیای ما متفاوت است.

گاهی یک سال دنیای واقعی، در نارنیا ۱۳۰۰ سال می‌گذرد و گاهی فقط یک سال! هیچ راهی برای اندازه‌گیری نسبت این دو دنیا باهم نیست.

اولین بار که مخاطب با نارنیا آشنا می‌شود، دنیایی سرد و یخ زده است که جادوگر یخی، آن را تحت تسلط خود در آورده است. این کودکان با کمک اصلان، شیر سخن‌گویی که حاکم اصلی نارنیا است، ملکه برفی و شیاطین همراهش را نابود می‌کنند و خود به عنوان پادشاهان نارنیا تاج‌گذاری می‌کنند. در این ماجرا یکی از پسرها، به نام ادموند که اشتباها به ملکه وفادار شده با کمک اصلان نجات می‌یابد، ولی اصلان به جای او کشته می‌شود. اما صبح روز نبرد دوباره زندگی می‌یابد. بعد از سال‌ها این چهار نفر که بزرگ شده‌اند، به دنیای واقعی برمی‌گردند و متوجه می‌شوند تمام این سال‌ها، در حد چند دقیقه بوده است.

در قسمت بعد وقتی گروهی از تلمارين‌ها، ساکنان اصلی نارنیا را منزوی کرده و به دنبال تاج و تخت شاهزاده‌ای از نسل ساکنان اصلی نارنیا هستند، دوباره این چهار کودک به نارنیا برگردانده می‌شوند و این بار بعد از ۱۳۰۰ سال، پادشاهان سابق نارنیا به کمک «کاسپین» - شاهزاده جوانی که پدرش را به تازگی و در پی خیانت عمویش از

دست داده - می آیند و با کمک اصلان دوباره به خانه برمی‌گردند. ولی این بار متوجه می‌شوند که «پیتر» و «سوزان» دیگر قرار نیست به نارنیا برگردند. در قسمت سوم «الوسی» و «ادموند» این بار به همراه فردی به نام «یوستاس» به نارنیا برمی‌گردند، با سفری متفاوت، نارنیا را از شر شیاطینی سبزرنگ نجات می‌دهند. سپس به مرز سرزمین اصلان مسافرت می‌کنند و از آنجا به خانه برمی‌گردند. اما این بار لوسی و ادموند نیز میپفهمند که دیگر امکان بازگشت به نارنیا را ندارند.


مقوله خیر و شر و انسان‌محوری

نارنیا مجموعه‌ای از نیروهای شر عظیم، قدرت انسانی و راهنمایی‌های یک راهنمای غایب است. نیروی خیر و شر در این فیلم، بر اساس مبانی کابالیستی تنظیم شده‌اند؛ مانند این که قدرت نیروی شر و شیطان در فیلم نارنیا، بیش از نیروی خیر است. وقتی برای اولین بار لوسی، نارنیا را می‌یابد، سراسر نارنیا در زمستان فرو رفته‌اند و ملکه که جادوگری شیطانی است، مانع آمدن کریسمس شده است و ورود لوسی موجب آب شدن برف‌ها و زمزمه‌هایی از آمدن بهار می‌شود. (لازم توجه است که گروهی از منتقدان، لوسی را مخفف لوسیفر یا همان شیطان در الهیات مسیحی - یهودی می‌دانند)

بعد از آمدن این چهار کودک، «اصلان»، شیری که سال‌ها غیبت داشته، ظاهر می‌شود و تلاش برای نابودی ملکه یخی شروع می‌شود. اما اصلان در برابر ملکه ضعیف است. در جایی از فیلم، اصلان در عوض نجات جان ادموند، خودش را در اختيار ملکه می‌گذارد و ملکه و شیاطین او را قربانی می‌کنند؛ تنها آیینی کهن باعث زندگی دوباره اصلان می‌شود. شر، مدت بیشتری در نارنیا پیروز است. زمانی که برای بار دوم، بچه‌ها به نارنیا برمی‌گردند، ۱۳۰۰ سال است که نیرویی ظالم در نارنیا حکومت می‌کند؛ ولی از اصلان خبری نیست و او دوباره با آمدن این کودکان بازمی‌گردد.

در فیلم سوم نیز نیروی شیطانی شروع به ربودن انسان‌های ساکن نارنیا می‌کند. تا آخر داستان، این کاسپین و افرادش هستند که مردم نارنیا را نجات می‌دهند و اصلان فقط نقش کمک دقیقه نودی را دارد. در حالی که اصلان در این فیلم، در جایگاهی خداگونه قرار دارد. سازندگان نارنیا، مدت‌ها تلاش کردند تا صداپیشه ای را انتخاب کنند که نزدیک ترین صدا را به مسیح داشته باشد. نوع مردن و زنده شدن اصلان هم در فیلم اول، یادآور بازگشت مسیح، بعد از به صلیب کشیده شدن است. این اصلان است که قدرت شفابخشی را به لوسی هدیه می‌دهد؛ این هدیه به شکل یک شیشه کوچک است که فقط لوسی می‌تواند از آن استفاده کند.

محل زندگی اصلان هم جزیره ای در آب‌های شیرین، احاطه شده در نیلوفرهای آبی است. نیلوفر آبی، یکی از مهم‌ترین نمادهای مکاتب مختلفی چون: بودا و هندو و قبالاست. نیلوفر آبی، نماد پاکدامنی، خلوص و رستاخیز است. همچنین نیلوفر آبی، نماد سرزمین موعود است؛ همان سرزمینی که نماد سلامت و امنیت در جهان شرارت است.

شیطان در قسمت سوم، توانایی خاصی برای وسوسه و ایجاد اختلاف بین انسان‌ها دارد. در این قسمت برای اولین بار، قهرمانان با نقاط ضعف خودشان آشنا می‌شوند و گویی ایمان به خود را به دست می‌آورند. گرچه این مبارزه، تا حدی با همراهی اصلان است، ولی در انتها این خود شخصیت‌ها هستند که پیروز از دام وسوسه‌ها می‌رهند.

برتری انسان در این فیلم، زمان تاج گذاری انسان‌ها بیشتر نمود پیدا می‌کند؛ با این که ساکنان اصلی نارنیا، حیوانات سخنگو و اقوام جادویی، مانند: الف‌ها و کوتوله‌ها هستند، ولی حکمرانان نارنیا، همیشه انسان‌ها بوده‌اند. همیشه انسان‌ها هستند که راهی به دنیای نارنیا پیدا می‌کنند. در هیچ کدام از کتاب‌های این مجموعه، یک نارنیایی به دنیای انسان‌ها وارد نمی‌شود. در واقع نارنیا داستان انسان‌هایی است که به کمک اصلان (خدا) می‌آیند و او و سرزمینش را از نابودی نجات می‌دهند.

اسلام ستیزی در فیلم‌های نارنیا و انیماتریکس

یکی از اصلی‌ترین مؤلفه‌های عرفان کابالا، اسلام‌ستیزی است و فیلم «کشتی سپیده پیما» و انیمیشن دوبعدی «انیماتریکس» نیز از این قاعده مستثنی نیستند. این موضوع، چنان برای سازندگان آثار نارنیا اهمیت دارد که چیزی بیش‌تر از مسائل کتاب را به فیلم اضافه می‌کنند. در داستان کتاب نارنيا، فقط گم شدن هفت شوالیه، مورد توجه است، در حالی که در داستان فیلم، ربوده شدن اهالی نارنیا، توسط شیطانی با نور سبز رنگ که از سمت شرق به نارنیا حمله می‌کند.

در انیماتریکس نیز شیطان فیلم که وضعیت آخرالزمانی را برای زمین به ارمغان آورده، ساکن شهر مکه است. در قسمتی از انیمیشن اول، وقتی چگونگی تحول ماشین‌ها و حکومت آن‌ها بر انسان‌ها به نمایش در می‌آید، نریتور(خواننده متن‌گفتار) توضیح می‌دهد: «و اونها جایی رو پیدا کردند که بهش بگن خونه! جایی که بتونن توش رشد و نمو کنن!» و این در حالی است که تصویر، نقشه شهر مکه را نشان می‌دهد.

در نارنیای ۳، کاسپین و افرادش برای نابودی شیطانی که قدرتی عظیم دارد، به سمت شرق حرکت می‌کنند.

جالب است که راهنمای آن‌ها ستاره آبی است که به شکل یک دختر از زهره به زمین می‌آید. در ادبیات کابالایی یکی از ۱۳ راز ماسونی، جن آبی است. اما در اینجا این ستاره آبی، اشاره کاملی به آمدن راهنما از زهره و هدایت نیروهای ماوراء الطبیعه دارد.

انیمشن‌های ماتریکس، مدعی نقد وابستگی انسان به ماشین هستند؛ ولی در واقع ماشین‌ها محکوم به خشونت و عملکرد ضد انسانی می‌شوند. در صحنه‌های ابتدایی قسمت دوم، ماشین‌ها با مطالعه بر روی انسان‌ها فهمیده‌اند که می‌توان از بدن آن‌ها انرژی برق به دست آورد. این صحنه بسیار تأثیرگذار است. یکی از این انیماتریکس‌ها با نام رکورد جهانی، به شدت به فضای اختناقی که ماشین‌ها بر آن حاکمند، اعتراض می‌کند. این اعتراض به قدری زیبا در فیلم تجلی می‌یابد که مخاطب ناآگاه، با آن هم‌آوا می‌شود و ماشین‌ها یا همان ساکنان مکه را محکوم می‌کند و از آن‌ها منزجر می‌شود.

https://virgool.io/@JavadAnbardaran/2-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%87-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7-%D9%88-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-frzfwir3hczd
https://virgool.io/@JavadAnbardaran/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%AA%D8%AD%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%86-%D9%86%D8%A7%DB%8C%D9%86-2009-9-tgxhsbndih7l
نقد فیلم نارنیانقد فیلم کتابچه اسپایدرویکنقد فیلمسینما
دسته بندی مطالب https://vrgl.ir/0nQrs | هیچ ابن هیچ ابن هیچ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید